Tuesday, June 28, 2016

خدا کند ما را از خودپرستی توبه دهند!!

آیت‌الله ‫#‏محمودامجد‬ در مراسم احیای شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان در مدرسه نوید صالحین گفت: جامعه ما امروز از دروغ، تهمت و بازیگری، تملق و شرک و ظلم پرشده است. نوع ما منافق پرور و دون پرور و شرک پرور هستیم. ما همه شیعه‌ی شناسنامه‌ای هستیم. کو شیعه؟! مسلمانی کجاست؟!…آن‌ها که به نام، مسلمان نیستند ولی عمل به حق می‌کنند، با اسلام و قرآن آشناتر از ما هستند. اسلام به یک کلمه نیست. مسلمان دروغ نمی‌گوید. حقه بازی نمی‌کند. خیانت نمی‌کند. آزار نمی‌دهد. امروز در جامعه‌ی ما خدا کجاست؟! دین با بازیگری نمی‌سازد، با حقایق نمی‌شود بازی کرد، باید توبه کنیم، خدا کند امشب وقتی از این جا می رویم، هویت‌مان عوض شود، دگرگون شویم.
آیت الله امجد با بیان این که امروز برخی مراسم‌های دعا و عبادت ما به مرکز تهمت و توهین افتراء تبدیل شده است، تاکید کرد: با حق و حقیقت نمی‌شود بازی کرد، هر کسی با حق گلاویز شود شکست می‌خورد. خودپرستی کافیست… دعا کنید من هم به برکت شما توبه کنم. خدا کند ما را از خودپرستی توبه دهند… خداوندا! ما را با محبت شستشو بده تا عاقل شویم. عاقل، باقی را فدای فانی نمی‌کند… کسی خیال نکند از عهده‌ی نفس بر می آید، هیچ اعتمادی به هیچ‌کس نیست. ممکن است خدا ما را رها کند و همه‌ی جنایت‌های عالم را انجام دهیم. کسی خیال نکند کلید بهشت در دست اوست.
ایشان در ادامه با اشاره به بیان امیرالمومنین (خصم ظالم و کمک مظلوم باشید) اظهار داشت: با بنده و امثال بنده دوستی کنید، اگر ظلم کردم، در مقابلم بایستید و جلوی ظلم را بگیرید و اگر مورد ظلم واقع شدم، از مظلوم دفاع کنید.
جهت اطلاع از جزییات به ‫#‏سحام‬ مراجعه فرمایید.
اگر امروز جوانان و بچه‌های ما بی پناه مانده‌اند، به این دلیل است که ما خودمان با خدا و اسلام آشنا نیستیم. ما دروغ می گوییم و به فرزندمان می گوییم دروغ نگو! پیداست که جوان این تربیت را از ما قبول نمی‌کند. آنها وقتی این وضع را…
sahamnews.org

بررسي واژه عظيم در قرآن كريم



بررسي واژه عظيم در قرآن كريم

ومن اظلم ممن ذكّر بايات ربه فاعرض عنها و نسي ماقدّمت يداه انّا جعلنا علي قلوبهم اكنّه ان‌يفقهوه و في آذانهم وقراً و ان تدعهم الي‌الهدي فلن يهتدوا اذاً ابداً(كهف: 57)

1. صفتي براي اسم ذات: واژه "عظيم" در همه آيات تنها براي خداوند به كاررفته مانند: ربّك العظيم، الله العظيم، علي‌العظيم، عرش‌العظيم، قرآن‌العظيم

تنها در يك آيه كه آن هم براي مثال است واژه عظيم براي اسم ذات غير خدابه‌كاررفته‌است: كالطودالعظيم (تپه يا كوه بسياربزرگ) 
دردو آيه نيز به كنايه واژه عظيم براي اسم ذات به كار رفته مانند: ولها عرش عظيم، (تخت بلقيس ملكه سبا) و ذبحٌ عظيم (قرباني براي اسماعيل نبي) است.

2. صفتي براي اسم معني: فوز‌العظيم و فضل‌العظيم(براي خدا) خزي‌العظيم(آتش جهنم) كرب‌العظيم(بلاي بزرگ) حنث‌العظيم(گناه بزرگ) نبأالعظيم (روز قیامت)
حتا در دعاها چنين آمده است مانند: بسمك‌العظيم، يا علي يا عظيم انت‌الرب‌العظيم.

بنابراين قرآن كريم هيچگاه اين واژه را براي كسي به كار نبرده و به تبعيت از قرآن کریم، جايز نيست آن را براي انسان به ‌كار ببريم هرچند آن انسان پيامبر او باشد. بدين ترتيب واژه "پيامبر اعظم" که چند سالی است مد و ورد زبانها شده ناشايست است. زيرا لازمه آن وجود پيامبراني "عظيم" است كه پيامبر اكرم اسلام "اعظم" آنها باشد و چنين چيزي غيرممكن است. زيرا خداوند، و نام او و عرش او و قرآن او و ... او عظيم اند و بس! بویژه آنکه از عظمت خود به كسي چيزي نبخشيده‌است كه در اين صورت ديگر عظمت خاص او نمي‌شد و براي او نيز معني نداشت.
از سوي ديگر پيامبر ما همواره و بويژه در متون اسلامي با صفت "اكرم" شهرت يافته‌است؛ زيرا ديگر پيامبران كريم‌اند و ايشان "اكرم" آنهاست. اصولاً عظمت براي ماسوي‌الله بي معناست ولي كرامت شايسته انسانها نیز هست. حتا دانشمندان مسلمان براي رسول اكرم "پيامبرعطيم‌الشأن" را به كاربرده‌اند. يعني منزلت و شان ايشان عظيم است و نه خود ايشان.
در تاريخ جهان نيز به شخصيتي تاريخي كه اثرهاي زيادي از خود برجاي گذارده است، نمي‌گويند عظيم بلكه مي‌گويند كبير. همچون: کورش کبیر، پيتر كبير؛ زيرا همان‌ گونه كه آمد واژه عظيم، ویژه خداوند است و اين موضوع را همه تاريخ نگاران نيزمي‌دانسته‌اند كه براي بزرگان تاریخ واژه كبير را به‌ كار برده اند و نه عظيم را.
اكنون در و ديوار شهرها پرشده‌است از اين واژه مركب. مثلا: بانك سپه شعبه پيامبر اعظم. بر ديوارهاي واگون‌هاي مترو هرجا نقل قولي از پيامبر عظيم‌الشان است، پيامبر اعظم آمده‌است. كتاب‌هايي كه در باره پيامبر اكرم(ص) بوده اكنون با نام پيامبر اعظم منتشر شده‌اند. اینجاست که باید گفت: النّاس علی دین ملوکهم.

نگارنده كه از دهه چهل با كتاب‌هاي ديني سروكار داشته، تاكنون اين واژه را در آنها نيافته‌است. ممکن است كاربرد اين واژه تحريف فرهنگ قرآن و اسلام در اين زمينه تلقي ‌شود.  
احمد شماع‌زاده
سال 1385

بررسی واژه هندسه در زبان پارسی

ميدانيد که مهندس یک واژه ی عربی است. اما آیا میدانید و یا تحقیق کرده اید که معادل پارسی آن چه میشود. بدون تردید ایران با تمدن چند هزارساله، با بناهای عظیم تاریخی خود، شهرهای ناب زیرزمینی که هیچ نظیری در جهان ندارن (شهرهایی در کیش و کاشان و ...)، با کاریزهای با دقت طراحی عالی، سدها و آب بندهای ناب، بناهای مصالح بنایی که بدون هیچ ستونی هزاران سال پابرجا مانده اند و نمونه های آن را در همه جای ایران میتوان یافت، از دژ و کوشک ها، از کاخ ها و شهرهای باستانی، از آتشکده ها و مساجد، پلهای قوسی و بسیاری از بناهای تاریخی و باستانی دیگر که هنوز هم پابرجا هستند، مهندسی بسیار قوی و پرشکوهی داشته. مهندسانی که عجایب زیادی خلق کردند، از حفر کانال داریوش (که امروزه سوئز مینامند)، شکافتن کوه صخره ای در دریا و حفر کانال دریایی "آتوس" در دریای اژه در زمان هخامنشی، احداث نخستین شاهراه های جهان، برج های عظیم اطلاع رسانی در راه شاهی (شاهراه پارسه به سارد) در دوران هخامنشی، نخستین ابداع و به کارگیری اگو و فاضلاب در جهان در تخت جمشید و سپس در شهرهای دوران اشکانی و ساسانی، نخستین سیستم جداساز در جهان در شهرهای ایران باستان و تخت جمشید و همچنین ور مقبره های شاهان و خانه های گالی پوش شمال کشور.
سیستم های آبرسانی شهری و هزاران شاهکار مهندسی دیگر. بی تردید نمیتوان خلق این همه را اتفاقی، شانسی و یا تجربی دانست، بی شک یک علم مهندسی قوی پشتیبانش بوده است.
.
اما به مهندس و مهندسی چه میگفتند؟
مهندس واژه ای عربی است و از هندسه گرفته شده است. اما هندسه چیست؟
هندسه معرّب(عربی شده) یک واژه پارسی است. ریشه هندسه به لهجه پهلوی (پارسی میانه) هنداچک (handâčak) بر میگردد. این واژه در پارسی دری به "اندازه" تغییر یافته است و در زبان پهلوی نیز به همین معنی اندازه و اندازه گیری بوده است.
¤ از این رو مهندس به زبان پارسی هنداچگر (handâčgar) و هنداچمند  (handâčmand) میشود.
برخی از دیگر واژگان مرتبط با هنداچگری(مهندسی):
¤ ریاضیات: مزداهیک(mazdâhik)
واژه انگلیسی mathematic نیز از ریشه همین واژه کهن ایرانی است.

Mohsen Sazegara Tuesday 8 Tir 1395 June 28, 2016

Monday, June 27, 2016

جن موجودي كه از نو بايد شناخت



جن موجودي كه از نو بايد شناخت
(جن در قرآن)

فهرست

پيش‌گفتار

فصل اول ـ سورة جن
1.        ايمان جن به قرآن و اسلام
2.        پرواز جن در آسمان و شنود فضائي
3.        جنگيدن جن‌ها با خداوند
4.        پناه‌آوردن انس به جن و روابط میان آنها

فصل دوم ـ سورة الرّحمن و واقعه
1 - منشأ جن
2 - بعد زمان و جهانهایی دیگر
3 - توانايي جن و انس بر خروج از جوّ زمين
4 - چهره و پيكر جن
5 - وصف بهشت‌هاي چهارگانه
6 - تعريف زوج‌هاي سه‌گانه
7 - سير نزولي ايمان در طول تاريخ

فصل سوم ـ سورة ناس
1.        شيطان كيست؟
2.        شياطين كيستند؟

فصل چهارم ـ جن را بهتر بشناسيم
 1- جن و منظور از آفرينش او
 2- جن در خدمت سليمان عليه‌السلام
 3- كثرت‌گرايي جن‌ها و روابط با انسانها
 4- جن و اعجاز قرآن
 5- جن‌پرستي در تاريخ
 6- جن در آتش

فصل پنجم ـ چكيده گفتار و نتيجه‌گيري


پيش‌گفتار
هر مسلمان معتقد، بر اساس آموزه‌هاي قرآن مجيد بايد تنها به وجود دو نوع انديشمند مادي در كل عالم هستي اعتقاد داشته باشد. اين دو نوع، يكي انسان است و ديگر ي جن. بنابراين اگر مسلماني معتقد به وجود موجودات فرازميني باشد، بايد باورداشته‌باشد كه فرازميني‌ها يا انسان‌اند و يا جن.
          از آنجا كه قرآن كريم به اين موضوع اشاره دارد كه جن‌ها تا قبل از بعثت رسول‌اكرم(ص) به آسمان پروازمي‌كرده‌اند، پس در اين روزگار، نسبت‌دادن فرازميني‌ها به جن‌ها شايسته‌تر است. بويژه آنكه قرآن مي‌گويد جن‌ها كارهاي شگفت‌انگيز و توانايي‌هاي شگرفي داشته و دارند و بر كارهاي بسيارسخت، همواره پيروز گشته و قبل از انسان آفريده‌شده‌اند.
          متأسفانه دانشمندان مسلمان كه دربارة شناخت انسان در قرآن كتابهايي نگاشته‌اند، به اين مهم كمتر توجه‌كرده و به اهميت اين موضوع پي‌نبرده‌اند كه جن‌شناسي جداي از انسان‌شناسي نيست؛ و اصولاٌ‏ اگر از ديدگاه انسان‌شناسي فرهنگي و باستان‌شناسي به اين موضوع بنگريم، درخواهيم يافت كه تا جن را نشناسيم انسان را نيز نخواهيم شناخت؛ زيرا آثار به‌جا‌مانده از جن‌ها و انسانها در طول تاريخ چندين و چند هزار سالة آنان بر روي كرة زمين، چنان با يكديگر درآميخته و به هم گره‌خورده‌است كه تشخيص و تفكيك آنها از يكديگر، خود نيازمند ايجاد شاخة جديدي در دانش باستان‌شناسي است.
          البته اگر دانشمندان بويژه باستان‌شناسان غيرمسلمان در اين زمينه به تفكر بنشينند و معتقد به موجودي انديشمند جداي از انسان شوند، بسياري از مشكلات و معضلات باستان‌شناسي آنان نيز حل خواهد‌شد؛ و از سردرگمي‌هايي كه پس از مشاهدة یافته ها و آثار عجيب بر روي زمين گريبانگير آنان مي‌شود نيز رهايي خواهنديافت. و باز اگر به كاوش و جست‌وجو پيرامون شناخت جن بپردازند(كه مسيحيان نيز بدان معتقدند) در رفع پيچيدگي‌هاي باستان‌شناسي بيش از پيش كامياب خواهندشد.

نوشتة زير از فصل راز تمدن‌هاي گمشدهكتاب عجيب‌تر از رؤياشايان توجه است:

«…
اين خرابه‌ها بقاياي يك معبد باستاني است كه در ساختمان آن، بيش از يك ميليون بلوك سنگي به ابعاد 15× 15× 30 سانتي‌متر، از جنس گرانيت به‌كاررفته‌است! نكتة شگفت‌انگيز در مورد معبد زيمبابوهآن است كه تا شعاع صدها كيلومتر اين معبد،‌ هيچ‌گونه اثري از سنگ معدن گرانيت مطلقاً وحودندارد… »

«
صدها نمونه از اين اسرار باستان‌شناسي و انسان‌شناسي در سراسر جهان وجوددارد كه دانشمندان تاكنون نتوانسته‌اند توضيح قانع‌كننده‌اي دربارة آنها به دست‌دهند و پرسش‌ها همچنان بدون پاسخ مي‌ماند. چه كساني اين شاهكارهاي مهندسي اوليه را آفريده‌اند؟ چه كساني اين‌همه بناهاي باورنكردني، معابد عظيم و شهرهاي شگفت‌انگيز خالي از سكنه را ايجادكرده‌اند؟»

«
گروهي بر اين باورند كه در گذشته‌هاي دور، موجودات هوشمندي از كرات ديگر به سيارة ما آمده‌اند و بسياري از اين بناهاي غول‌آسا و شگفت‌انگيز را آنان ساخته‌اند.  برخي مي‌گويند كه در گذشته، تكنولوژي پيشرفته‌تر از امروز بوده و بشر قادر به كارهاي خارق‌العاده و حيرت‌انگيزي بوده‌‌است، ولي به عللي كه هنوز بر ما معلوم نيست، اين تمدن و تكنولوژي از ميان رفته‌است. شايد نوعي مادة انفجاري يا سلاح مخرّب كه به مراتب مدرن‌تر و پيچيده‌تر از سلاح‌هاي امروزي بوده، تمدن بشر را به نابودي كشانده‌است… »

«
افسوس كه دانسته‌هاي ما دربارة گذشته بسيار اندك است، درحالي‌كه هرچه از گذشتهبيشتر بدانيم، آگاهي ما نسبت به آيندهبيشتر خواهدشد

نكتة مهم و مهمترين نكته در اين نوشته، همين دو سطر آخر است كه هدف اين گفتار نيز، همان‌گونه كه آمد دانستن گذشته به منظور بهره‌برداري براي آينده‌ است.

در كل قرآن، به تقريب در صدوپنجاه آيه با عنوانهاي جن، جنه، جان، شياطين و يا بدون كاربرد واژه‌اي به جن اشاره شده‌است. علاوه‌بر اين آيات، يك سوره به نام «جن» دربارة جن وجوددارد. يك سوره به بيان برخي ويژگيهاي اين دو نوع و نعمتهايي كه خداوند به هريك از جن و انس به‌گونه‌اي برابر بخشيده‌است، مي‌پردازد، كه نام آن «الرحمن» است. سورة سوم كه مشخصاٌ به هر دو نوع اشاره دارد، سورة ناس است.
گذشته از همة اينها، با دقت در بسياري از سوره‌ها و آيات هيچ نشانه‌اي بر اينكه اين سوره‌ها و آيات خطابشان تنها به انسان باشد، نمي‌يابيم. بلكه بسياري از مسائل و موضوعهاي مشترك بين انسان و جن را بيان مي‌كنند. در سوره الرحمن خداوند آشكارا جن و انس را مخاطب قرارداده و آمدن آيه 13(كه تا آخر سوره براي ثقلين از بندگانش تكرارمي‌شود،) پيش از آيه 14 (كه ثقلين را معين مي‌كند،‌) نشان از آن است كه همواره خطاب قرآن كريم به جن و انس به طور يكسان است. در غير اين صورت آية 13 اضافه‌است.
البته در روايات نيز آمده‌است كه قرآن براي هر دو نوع جن و انس نازل‌شده، و پيامبر اكرم(ص) براي هر دو نوع مبعوث شده‌اند. ولي متأسفانه معمولاُمترجمين و مفسرين، فراموش مي‌كنند تا اين عامل را در ترجمه و تفسير خود درنظربگيرند.
بنابراين، همان‌گونه كه باستان‌شناسان عامل جن را در كاوشهاي خود در نظر نمي‌گيرند و به بيراهه مي‌روند؛ مترجمين، و مفسريني كه عامل جن را در ترجمه و تفسير آياتي كه به جن اشاره ندارد، در نظر نگيرند، به بيراهه مي‌روند و كلام حق را از موضع خود منحرف مي‌كنند. اين موضوع حتي خوانندگان و مطالعه‌كنندگان قرآن نيز دربرمي‌گيرد.
          در اين پژوهش، در آغاز به شرح سوره‌هاي يادشده مي‌پردازيم، پس از آن آيات پراكنده در كل قرآن كريم را مي‌آوريم. سپس از اين پژوهش نتيجه‌گيري مي‌كنيم و از خداوند كريم مي‌خواهيم تا ما را موفق به ترسيم تصوير جامعي از جن كند كه خود به‌گونه‌اي پراكنده در قرآن عظيمش به‌دست‌داده‌است.
فصل اول: سورة جن

ترجمة نوزده آية اول از 28 آية اين سوره:
« بگو وحي شده به من كه تني چند از جن گوش‌فراداشتند. پس گفتند: همانا ما شنيديم قرآني شگفت را.(1) كه راهنمايي مي‌كند به سوي رشد پس به آن ايمان آورديم و هرگز به پروردگار خويش كسي را شريك نسازيم.(2) و آنكه برتر آمد پايه پروردگار ما كه نگرفت همسري را و نه فرزندي را.(3) و آنكه كم‌‌خرد ما بر خداوند ياوه مي‌بست.(4) و آنكه ما پنداشتيم كه آدمي و پري هرگز بر خدا دروغ‌نبندند.(5) و آنكه بودند مرداني از آدميان كه پناه مي‌بردند به مرداني از جن، پس آنان را گناه بيفزود.(6) و آنكه آنان پنداشتند چنانكه شما پنداشتيد كه خداوند هرگز كسي را برنيانگيزد.(7) و آنكه ما قصد آسمان كرديم، پس آن را پرشده از نگهباناني سرسخت و شهابهايي يافتيم.(8) و آنكه ما در جايگاه‌هايي از آسمان به گوش مي‌نشستيم. پس هركس اكنون گوش بنشيند، بيابد شهابي را كه در كمين اوست.(9) و آنكه ما نمي‌دانيم آيا براي آنكس كه در زمين است شر خواسته شده، يا اينكه پروردگارشان براي آنان نيكي اراده كرده است.(10) و آنكه از ما درستكاراني هستند و نادرستكار. ما گروههاي گوناگوني بوده‌ايم.(11) و آنكه ما دانستيم كه هرگز خداوند را در زمين به عجز درنياوريم و نيز به عجز درنياوريم او را با گريختن خود.(12) و آنكه هنگامي كه ما هدايت(قرآن) را شنيديم به آن ايمان آورديم. پس كسي كه ايمان ‌آورد به پروردگارش، پس نمي‌ترسد از كمبود و ستم.(13) و آنكه از ما مسلمانانند و از ما كجروان. پس كسي كه اسلام آورد، آنان راستي و درستي را دنبال مي‌كرده‌اند.(14) و اما كجروان پس هيزم دوزخ بوده‌اند.(15) و اگر بر روش(اسلام) مي‌ماندند هراينه آبي فراوان مي‌نوشانيديمشان، و روزي بسيار.(16) تا بيازماييم آنها را در آن. و كسي كه از ذكر پروردگارش روي برتابد، در عذابي سخت فروبردش.(17) و اينكه سجده‌گاهها( مساجد) از آن خداست. پس همراه با خدا كسي را مخوانيد.(18) و اينكه هنگامي كه بندة خدا به‌پاخاست تا دعاكند، نزديك بود( از شيفتگي بسيار براي شنيدن آيات قرآن و پيامبر اكرم،) بر سروروي او بريزند.(19)

1ـ ايمان جن به قرآن و اسلام
الف ـ اعتقاد جن به هدايت قرآن و يگانگي خداوند را از آيات اول تا پنجم، و آيات 18 و 19 اين سوره مي‌توان دريافت. از آية 13 برمي‌آيد كه برخي جنها با توجه و گوش‌فرادادن به آيات حق، به هدايت قرآن ايمان آورده و هدايت يافته‌اند و آنانكه هدايت ‌يافته‌اند، باوردارند كه ايمان موجب مي‌گردد از مسائل اقتصادي و اجتماعي، ويا هر چيز ديگري نهراسند. آيه 14 مي‌فرمايد جنها برخي تسليم فرمانهاي خداوندند و رستگارمي‌گردند، و برخي ديگر به‌بيراهه‌مي‌روند.
ب ـ آيات 29 تا 31 سورة احقاف نيز در اين زمينه است:
          و هنگامي كه روي‌آورساختيم تني چند از جن را به سويت كه قرآن بشنوند، پس هنگامي كه نزدش آمدند، گفتند خاموش باشيد. پس هنگامي‌ كه(خواندن قرآن) پايان گرفت، به سوي قوم خود، بيم‌دهندگان بازگشتند. گفتند اي قوم، همانا ما كتابي را كه پس از موسي (از جانب حق) فروفرستاده‌شده، شنيديم. آنچه پيش روي دارد گواهي مي‌كند، و به سوي حق و به سوي راهي راست رهبري‌كننده‌است. اي قوم ما، بپذيريد دعوت‌كنندة خدا را. و ايمان آوريد به او. بيامرزد شما را از گناهانتان و پناه‌دهد شما را از عذابي دردناك.   
 نتيجه‌گيري از آيات:
1.       آنانكه كلام حق را شنيدند، به رسالت پيامبر اكرم ايمان آوردند و خود مبلغ اسلام شدند.
2.       آنها قدرت تشخيص حق از باطل را دارند، و به كلام حق احترام‌مي‌گذارند.
3.       آنان از گفتار حق متأثر، و خود، راهنماي ديگران مي‌شوند.
4.       از بعثت انبياء الهي آگاهي، و به آنها ايمان دارند.

2ـ پرواز جن در آسمان و شنود فضائي
الف ـ از آيات هشتم تا دهم اين سوره برمي‌آيد كه جن موجودي است با قدرت پرواز، و تا قبل از بعثت رسول گرامي همواره به آسمان پروازمي‌كرده‌اند، ولي اكنون(با نزول قرآن) از اين قدرت محروم شده‌اند. گذشته از پرواز عادي، آنان به آسمان مي‌رفتند و در پايگاههاي شنود فضائي خود، به شنود مي‌نشستند، (انا كنا نقعد مقاعد للسمع) و پيامهاي كيهاني از جمله وحي را مي‌گرفتند. ولي به‌تازگي با پديده‌اي نو(نزول قرآن)، روبه‌رو شده‌ و از پرواز منع‌شده‌اند.
          بنابراين، اگر اكنون جني اقدام به شنود كند، تير شهابي كه در كمين اوست، بدون درنگ، او را مورد يورش قرارمي‌دهد. ولي جنها نمي‌دانند كه اين موضوع براي ساكنين زمين مفيد خواهدبود و يا به ضرر آنهاست. (رجوع‌ شود به الميزان)
ب ـ آياتي ديگر از قرآن در اين زمينه:
آيات 16ـ 18 سورة حجر: به راستي كه ما در آسمان برجهايي قرارداديم و براي نظاره‌كنندگان آن را آراستيم و از هر شيطان رانده‌شده‌اي(جن بدكار) حفط‌كرديم، مگر آنكه استراق‌سمع‌كند، پس شهابي روشن، او را پي‌خواهد‌كرد.   
          آيات 6 ـ 10 سورة صافات: ما آسمان دنيا را به زينت ستارگان آراستيم و آن را از هر شيطان سركشي حفظ‌كرديم، ‌تا هرگز نتوانند كه با شنود به ملأ اعلي(عالم بالا) راه‌يابند و از هر سو رانده، و به عذاب هميشگي گرفتارشوند. كسي كه خبري را بدزدد، حتما تير شهابي او را پي‌مي‌كند.
          آية 5 سورة ملك: و به تحقيق آراستيم آسمان دنيا را با چراغها و آنها را دوركننده‌هايي براي شياطين قرارداديم و عذابي سوزان براي آنان آماده‌‌كرديم.
          آيات 210 تا 212 و 221 تا 223 سورة شعراء: اين قرآن را شياطين نازل نكردند، نه شايستگي و نه توانايي آن را دارند. همانا كه آنها از شنود(وحي) معزول‌شده‌اند. آنان تنها از شنود وحي معزول‌شده‌اند ولي مي‌توانند ديگر شنودها را به بدكاران دروغپرداز القاءكنند:
آيا خبردهم شما را كه شياطين بر چه‌كسي نازل‌مي‌شوند؟ بر هر بدكار دروغ‌پردازي فرود‌مي‌آيند. شنود‌هاي خود را القاء‌مي‌كنند و بيشترشتان دروغگويانند.
از اين آيات چنين برمي‌آيد كه خداوند در آسمان برجهايي قرارداده و براي حفظ اين برجها، كه ويژگي برج معمولاً ديدباني است، آنها را نوراني‌كرده تا از سويي ويژگي‌هاي آنها به چشم شياطين نيايد و از سوي ديگر از دور زيبا جلوه‌كنند و گذشته از اين، اگر جن سركشي اقدام به استراق‌سمع و شنود فضائي كرد، به گونه‌اي خودكار، با تيرهاي شهابي كه آمادة شليك‌شدن‌اند، مورد اصابت، و اگر اقدام به گريز كرد، مورد پيگرد قرارگيرد.
نظر: افسانه‌هاي كهن، و آثار باستاني موجود در موزه‌هاي مختلف جهان، موجب‌شده‌است كه پژوهشگراني چند بويژه پژوهندة سرشناسي همچون اريك فون دنيكن›‌ به اين نتيجه برسد كه مرداني پرنده با وسايلي فضايي وجودداشته كه پس از نبردهايي سهمگين و احتمالاً طولاني به زمين بازگشته‌اند. البته وي از شياطينو جن‌ها با عنوان خداياننام مي‌برد. ولي ما مي‌دانيم كه خداياني وجودنداشته‌اند؛ بلكه جن‌ها بوده‌اند كه تا آن اندازه توش و توان داشته‌اند كه در تصور انسان بسياربزرگ آمده و به عنوان خدايان يا قدرت برترو به قول عوام ازما بهتروناز آنها نام برده‌شده‌است.
اما با نزول قرآن كريم و پيشگيري از ادامة پرواز جن‌ها، مي‌بينيم كه تمدن‌هاي آنها نيز يك يكي از ميان رفته و پس از قرن هفتم ميلادي ديگر سخني از پرواز و آثار پرواز شبه‌انسان‌ها و تمدن‌هايشان در ميان نيست؛ بلكه به افسانه‌ها پيوسته‌اند و تبديل به سؤالي بزرگ در دانش باستان‌شناسي شده‌اند.

3 ـ جنگيدن جن‌ها با خداوند
از آية 12 سورة جن مستفاد مي‌گردد كه در مقطعي از تاريخ، جنها براي جنگ با خداوند به‌پاخاسته‌اند و درهرصورت شكست‌خورده و يقين پيداكردند كه قادر به مقابله با خداوند و نيروهاي الهي نيستند. از سوي ديگر، جنها هنگامي كه نتوانستند در زمين با نيروهاي الهي مقابله كنند و شكست‌خوردند، خواستند با قدرت پروازي كه داشتند، از زمين بيرون‌رفته و به كرات ديگر و يا به پايگاههاي شنود خود در آسمان بگريزند، ولي متوجه‌شدند نيروهاي الهي همه‌جا هستند و هيچ‌جا از خشم خداوند درامان نيستند و يقين يافتند كه نه در زمين و نه در آسمان قادر به شكست خداوند نخواهندبود.(به تفسير الميزان رجوع‌شود.) 
از سويي داشتن قدرت پرواز، موجود را توانايي شگرفي مي‌بخشد و به خود مغرور مي‌گرداند. از سوي ديگر با توجه به شناختي كه قرآن كريم در ديگرآيات به ما مي‌دهد، جنها داراي توانايي‌هاي شگرفي بوده و قادرند بسيار سريع عمل كنند.
نظر: تمام اين ويژگي‌هاي مثبت از يك‌سو، و از سوي ديگر فقدان روح الهي و درنتيجه فقدان صفات الهي در جن، كه نكته‌اي منفي براي او در مقايسه با انسان است، از جنهاي بدكار موجودي ساخته كه خود را بزرگ پنداشته و چون ابليس تكبر‌كرده و خيل عظيم شياطين در برابر خداوند صف‌كشيده و اقدام به جنگ با نيروهاي الهي ‌كرده‌‌اند. بنابراين معلوم مي‌گردد در مقاطعي از تاريخ جهاني، بر روي زمين غوغاهايي برپابوده كه تصور آن براي انسان امروزي بسيار مشكل است؛ البته آثار باستاني كهن، برخي از اين وقايع تاريخي را بر ما روشن‌كرده‌است. ولي اگر پژوهشهايي با انگيزة تحقق‌بخشيدن به چنين نظريه‌هايي در دانش باستان‌شناسي صورت‌گيرد،‌ گره از بسي نابساماني‌ها بويژه نابساماني‌هاي موجود در انسان‌شناسي فرهنگي بازخواهدشد.

4 ـ پناه‌آوردن انس به جن و روابط میان آنها
از آية شش سورة جن چنين استنباط ميشود كه در مقاطعي از تاريخ، قبل از نزول قرآن كريم و در دوراني بسيار دور، برخي انسانها به برخي از جنها پناه‌مي‌برده‌اند،‌ و از آنان ياري مي‌جسته‌اند. بدين ترتيب برخي انسانها با برخي جن‌ها ارتباط برقراركرده و از يكديگر بهره‌مندمي‌شدند و برخي انسان‌هاي ديگر جن‌پرست شده‌اند كه در فصل چهارم، به آنها خواهيم پرداخت.
البته باید هوشیارانه و آگاهانه و از دیدگاه علمی و باستانشناسی به این ارتباطها نگریست. یعنی نه اینکه تصور کنیم ارتباطهایی که قرآن کریم از آنها یاد میکند محدود به روابط میان برخی افراد از جن و انس بوده باشد که اگر اینچنین بود تا آن اندازه مهم نبود که قرآن از آنها بدین گونه یاد کند بلکه ممکن است این ارتباطها روابطی میان تمدنهای انسانی و جنی بوده باشد که موجب ایجاد تمدنهای فراموش شده ای همچون آتلانتیس شده باشد. هرگونه همکاری که در آفریدن اهرام سه گانه و یا آثاری که از تمدن سومریان برجای مانده نیز میتواند جزء این گونه ارتباطها به شمار آید. زیرا به هیچ عنوان دانش انسان در آن مقاطع تاریخی مثلا عصر آهن تا آن اندازه پیشرفت نکرده بود که بتواند چنین تمدنهایی را ایجاکند.

نكته‌هاي ديگري كه در سورة جن آمده‌است:
1.       جن‌ها درستكار و خلافـكار دارند.(آية 11) مانند انسان
2.       جن‌ها از نظر نژادي و ويژگي‌هاي جسمي و رواني بسيار متنوعند.(آية 11) برخلاف انسان.
3.       برانگيخته‌ شدن جنيان در روز قيامت.(آيات 7،15،16،17) مانند انسان.

همين موضوع موجب شده که انسان‌شناسان و باستان‌شناسان با دیدن آثار به جامانده از جنها که تصورمیکنند انسانی ‌است، سردرگم شوند و دیدگاههایی تخیلی ارائه داهند. مثلا‌ُ برخی از تیره های آنان بسياركوتاه‌قدند، و برخي دیگر بسياربلندقد. برخي بسيار پيشرفته‌اند، و برخي بسيار وامانده. برخی از آنها شش انگشت دارند. برخی دیگر جمجمه ای کشیده دارند.


فصل دوم: سورة الرّحمن و الواقعه

وجه نامگذاري سورة الرحمن: «رحمن» صفت رحمت فراگير الهي است و چون در اين سوره خداوند كريم نعمتهايي را كه به گونه‌اي برابر به دو نوع جن و انس داده، مرتباٌ ياداوري مي‌كند، نام مناسبي نيز كه شمول و برابري را برساند به اين سوره داده‌است و اصولاٌ در هر ‌جاي ديگر از قرآن كه صفت «رحمن» براي خداوند آمده‌باشد، علت همين امر است. مانند آيات پاياني سورة مريم(ع).

1ـ منشأ جن
آيات 14 و 15: خلق‌الانسان من صلصال كالفخار و خلق‌الجان من مارج من نار. يعني خداوند انسان را از گل خشكيدة شبه‌سفال، و جنها را از شعلة بدون دود(حرارت) آفريد.
خداوند كريم در اين دو آيه ماية اولية تشكيل‌دهندة جسم انس و جن را مشخص‌مي‌سازد و در آيه بعد بر هر دو منت‌مي‌گذارد كه اين دو ويژگي نعمتهايي‌ است كه به هر يك از شما عطا شده و اگر غير از اين مي‌بود، شايسته شما نبود.
          آيات 26 و 27 سورة حجر نيز در اين زمينه است: ولقد خلقناالانسان من صلصال من حمأ مسنون والجان خلقنه من قبل من نارالسموم. يعني به‌درستي كه انسان را از گل خشكيدة لجن مانده‌شده و جنها را پيش از آن از هواي داغ(حرارت سمی و خفه کننده) آفريديم.

دو مثال براي فهم مايه‌هاي اولية انس و جن:
مثال اول در بارة انسان:اگر در فصل تابستان، به بيابانهاي خوزستان سفركنيد، مي‌توانيد ماية اولية انسان را ببينيد. همه‌ جاي زمين ترك‌خورده‌است و شما نمي‌دانيد زير اين لاية ترك‌خورده چيست. ولي اگر زمين را كمي بكنيد، گل تيرة سبزرنگ و چسبنده‌اي را مي‌بينيد كه در زمستان گذشته لجن بوده و با گذشت چندماه به اين صورت درامده است. و به ياد آيه‌اي ديگر از قرآن در همين زمينه مي‌افتيد كه مي‌گويد«ما آنان را از گل چسبنده آفريديم» صافات:11 
          پس لاية زيرين كه گل است و شرح آن رفت، «حمأمسنون» بوده كه اكنون «طين‌لازب» شده‌است و لاية بالايي همان طين لازب است، كه پس از چندماه خشك‌شده، ترك ‌خورده و به گل خشكيدهيا «صلصال» تبديل‌شده‌است.
در قرآن كريم آيات بسياري وجود دارد كه انسان از خاك(تراب) و گل(طين)  خلق‌شده. در آيات فوق شكل نهايي گل به‌كارگرفته را بيان‌كرده، و تنها در آية اخير چسبندگي آن را نيز آورده‌است.
پس نتيجه‌مي‌گيريم كه مادة اولية انسان به ترتيب اين مراحل را طي‌كرده‌است:

 اول خاك بوده،(تراب)
سپس خاك با آب مخلوط ‌شده و گل شده،(طين)
سپس گل پرآب(شل)، مانده و لجن شده،(حمأ مسنون)
سپس لجن، مانده و سفت‌شده، به اندازه‌ا‌ي كه ليزي و چسبندگي آن از بين نرفته.(طين لازب)
سپس اين گل چسبنده، مانده‌ و خشك‌شده و جسم انسان را پديدآورده‌است.(صلصال)

در زبان فارسي اصيل، به گل لجن‌شدة چسبنده، خرد(به فتح خ) گفته‌‌مي‌‌شود. اين شعر از شاعري به نام خسرواني، در وصف بازگشت انسان به اصل خويش است:
آن كجا سرت بركشيد به چرخ              باز ناگه فرو بردت به خرد(فرهنگ عميد)
البته اگر به جاي آن كجا، آن خدا كهيا آنكهبود بهتر مي‌بود.

مثال دوم دربارة جن: باز در فصل تابستان به همان بيابان مي‌رويم. تفتيده‌شدن زمين بيابان، چنان حرارتي را دارد كه گاهي به شكل سراب درمي‌آيد. همان سرابي كه از دور به آبي گوارا مي‌ماند و هاجر(ع) را هفت بار درپي‌خودكشاند. سراب چيزي نيست جز تجسم حرارت كه گهگاه به روشهاي ديگري نيز مي‌توان آن را ديد. 

حرارت(مارج من نار) همان چيزي است كه خداوند آن را ماية آفرينش جن قرارداده‌است.
با توجه به آیه ای که من نارالسموم داشت این حرارت را بهتر میشناسیم و مثالش این است: آن دود بی رنگ سمی و خفه کننده ای که از دودکش آبگرمکن گازی متصاعد میشود.    

2 ـ بعد زمان و جهانهایی دیگر
آية 17: پروردگار دو مشرق و دو مغرب: در اين زمينه دو ديدگاه مي‌تواند وجودداشته‌باشد؛ و ديدگاه سوم از جمع اين دو ديدگاه مي‌تواند به‌وجود بيايد؛ ولي پيش از بيان دو ديدگاه لازم است بدانيم از آنجا كه مشرق و مغرت به ساكن(موجود انديشمند) وابسته است و نه به مسكون(سياره)، پس اگر سياره‌اي ساكني نداشته‌باشد، كاربرد واژة مشرق و مغرب براي آن واهي است. بنابراين اشارة قرآن به وجود دو مغرب و دو مشرق براي ساكن است نه مسكون.

ديدگاه اول: چون همة سياره‌ها كروي هستند، پس بايد در مورد كرة زمين بگوييم يا داراي بي‌نهايت مغرب و مشرق است، و يا فقط يك مغرب و يك مشرق دارد. و چون مخاطب اين سوره جن و انس است، نتيجه‌مي‌گيريم كه يكي از سيارات ديگر در اختيار جن‌هاست.
ديدگاه دوم: آيه اشاره به دو جهان با مشرق‌ها و مغرب‌هاي جداگانه بر روي كرة زمين دارد كه جهان ديگري كه ما نمي‌شناسيم، جهان جنهاي روي زمين است. اين ديدگاه با آيه‌هاي بعدي،‌ يعني آيات 19 و 20 بيشتر تأييدمي‌شود.
البته آية رب‌المشرقين و رب‌المغربين به گونه‌اي‌است كه با هيچ‌يك از دو ديدگاه مطرح‌شده در تضاد نيست بلکه هر دو دیدگاه را دربرمیگیرد.
از سوی دیگر خداوند تنها در یک آیه دیگر به وجود مشرقها و مغربها اشاره دارد:
فلااقسم برب المشارق و المغارب- معارج: 4
بدین ترتیب خداوند کریم ما را ره مینمایاند که نه تنها یک سیّاره مسکونی دیگر، بلکه سیاره های مسکونی دیگری نیز در کیهان یافت میشوند. از اینرو باید به دانشمندان جوینده جهانهایی دیگر مژده داد: راهی که در پیش گرفته اند و نیز کوششهایشان بینتیجه نخواهدماند.

مرج‌البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبغيان
ترجمه: دراميخت دو دريايي را كه دركنار يكديگرند، ميان آن دو، يك ميانجي است كه از  يكديگر درنمي‌گذرند.
معمولاً آنانكه از ديدگاهي علمي در قرآن تدبرمي‌كنند، در تفسير اين دو آيه،‌ مي‌گويند منظور از اين دو دريا، جريان آب گرم گلف‌استريماست، كه چنين پديدة طبيعي را به‌وجودآورده‌است. ممكن است اين موضوع هم درست باشد، ولي از آن جهت كه اين دو آيه بلافاصله پس از آية دو مغرب و دو مشرق آمده، درست‌تر به نظرمي‌رسد كه آنها را با آية پيش از خود مرتبط بدانيم، و دو دريا را دو جهانيبدانيم، كه همچون دريا مواج و در تلاطم‌اند، و زندگي در آنها جريان دارد و با اينكه در كنار يكديگرند، ولي به واسطة يك پرده از جنس فاصلة زماني، به يكديگر تعرض و تجاوز نمي‌كنند؛ و مردمان هريك از اين دو جهان، ديگري را حس‌نمي‌كنند.
            تدبر در اين آيات را از آية 10 اين سوره آغازمي‌كنيم:
والارض وضعها للانام( و زمين را قرارداد براي مردمان)
            از اين آيه معلوم مي‌شود كه:
ـ سخن از زمين است، نه سيارة ديگري.
ـ سخن از مردمان است، چه جن باشند و چه انس.
            سپس از ميوه‌ها و نخل سخن‌ به‌ميان‌مي‌آورد، و پس از آن مادة اولية هر يك از دو نوع (نوع بشر و نوع جن) را مشخص‌مي‌سازد و بدين گونه مخاطب خود را براي تمام سوره مشخص‌مي‌سازد. پس از اين آيه است كه از دو مغرب و دو مشرق براي هريك از اين دو مردمان يادمي‌كند.
در تأييد بيشتر اين ديدگاه،‌ مي‌توان به سورة رعد آية 3 استنادكرد كه مي‌فرمايد خداوند از هر ميوه‌اي دو جفت آفريده‌است.(كه يك جفت آن براي جن‌هاست)
در آية بعد گوشزدمي‌كند كه برروي زمين «قطع متجاورات»(پاره‌هايي دركنارهم يا به موازات يكديگر) وجود دارد.
نظر به اينكه در آيات 11 از هود، 15 از حجر، و 27 از يونس، «قطع من‌الليل» آمده كه به پاره‌اي از زماناطلاق شده‌است، و از آنجا كه يك نظرية علمي مي‌گويد كه بر روي همين كرة ما دو و يا چند جهان در كنار يكديگر ولي با يك فاصلة زماني وجود دارد كه موجودات ساكن در هر جهان، يكديگر را حس نمي‌كنند؛ به نظرمي‌رسد كه منظور قرآن كريم دراين آيه اشاره به اين جهان‌ها و از جمله جهان جن‌هاي روي زمين باشد. زيرا در غير اين صورت مسأله بسيار ساده به نظر مي‌رسد و نيازي نبود كه خداوند در پايان آيه بفرمايد «ان في ذلك لايات لقوم يعقلون».
ياداوري: اين موضوع را از آية 50 سورة الرحمن: ‹فيهما من كل فاكهه زوجاننيز مي‌توان دريافت. يعني همان‌گونه كه بهشت‌ها و ميوه‌هاي آنها براي اين دو نوع در آخرت از يكديگر جداست، در دنيا نيز بايد زمين‌ها، باغ‌ها و ميوه‌هايشان از يكديگر جداباشد.
            نه تنها ميوه‌ها كه دام‌هاي اين دو نوع، و به‌تبع آن ديگر نيازها و نعمت‌هايشان نيز جداست، و نتيجه آنكه دنيايشان جداست.
توجه به آيات 143و144 از سورة انعام، در اين زمينه خالي از لطف نيست:
ثمانيه ازواج من‌الضآن‌اثنين و من‌المعزاثنين و من‌الابل‌اثنين و من‌البقراثنين
ترجمه: هشت جفت(چهارپا)، از گوسفند دو جفت و از بز دو جفت و از شتر دو جفت و از گاو دو جفت.
در اين زمينه نقل گفتارهايي از فصل دوم كتاب عجيب‌تر از رؤياخالي از صفا نيست:
«ظهور اسرارآميز جانوراني مانند پلنگ سياه در انگلستان،‌ مارهاي غول‌آسا در داكوتاي جنوبي، يا سوسمارهايي در رودخانه‌هاي فرانسه، احتمالاً به واسطة نقل‌وانتقال مرموز صورت گرفته‌است. گزارشهاي به‌دست‌آمده حاكي از آن است كه موجودات عجيبي در سراسر جهان زندگي مي‌كنند كه به هيچ‌رو متعلق به منطقة خود نيستند و با شرايط طبيعي آنجا وفق نمي‌دهندآنها مي‌گويند اين جانوران با جانوراني كه در روي كرة زمين زندگي مي‌كنند تفاوت دارند، انگار كه متعلق به اين سياره نيستند. آيا ممكن است اين جانوران از بعد ناشناختة ديگري كه همزمان، دركنار بعد ما، در داخل يا خارج از آن (و يا هرجاي ديگر) وجوددارد، آمده‌باشد؟ آيا آن بعد ناشناخته نيز داراي جانوران بومي خاص خود مي‌باشد كه گهگاه بر اثر نقل‌وانتقالات اسرارآميز، به دنياي ما سرازير مي‌شوند؟ يا بالعكس جانواران ما نيز از روي صفحة زمين ناپديدشده، به آن قلمرو ناشناخته از هستي گام مي‌نهاند؟»

تونل زمان
در فصل هشتم كتاب عجيب‌تر از رؤيابه ديدگاه دوم پرداخته‌شده‌است:
در آنجا مي‌خوانيم كه نامه‌اي از شخصي به نويسندة كتاب رسيده كه در آن نويسندة نامه گفته‌است از خياباني كه هميشه مي‌گذشته، و كاملاً با آن آشنا بوده، شبي كه با اتومبيل در آن حركت‌مي‌كرده، آن را بيگانه يافته، و نتوانسته به هيچ‌روي به چگونگي موضوع پي‌ببرد.
سپس نويسندة كتاب مي‌افزايد: «اين‌گونه اتفاقات، گاه و بي‌گاه در گوشه و كنار جهان پهناور به وقوع‌مي‌پيوندد و شواهد زيادي وجوددارد كه افراد گوناگون، ناگهان در تونل زمانقرارگرفته‌اند، و اين‌گونه نقل و انتقال‌ها غالباً پرسش‌هاي زيادي را برمي‌انگيزد. ازجمله اين سؤال كه اگر گذشتهبه اين زمان بازگردد، زمان حالبه كجا مي‌رود؟»
گفتني است، خود نويسندة كتاب و امثال او نيز به يك اشتباه دچارشده‌اند، كه سؤال مطرح‌شده، نتيجة آن است. هرجا كه زمان گذشتهمطرح شود، بايد زمان ديگريجانشين آن شود تا نظريه درست درايد و پرسشي نيز پيش نيايد. البته نويسندة كتاب با پرسش‌هاي ديگري كه مطرح مي‌كند نظر خود را درست‌مي‌كند:
«اگر نگارندة نامة بالا،‌ واقعاً در خياباني رانندگي‌مي‌كرد كه عملاً چند سال پيش وجودداشت، پس خياباني كه هرروز از آنجا مي‌گذشت به كجا رفته‌ و در كدام مكاني ناپديدشده‌بود؟ آيا امكان دارد كه بعدي از زمان، به‌طور همزمان در داخل يا به موازات بعد ديگري از زمان وجودداشته‌باشد؟»
«در بيشتر سفرهايي كه به زمان گذشته(ديگري ـ نگارنده) صورت‌گرفته، كمتر شنيده‌شده كه يكي از ساكنان زمان گذشته(ديگري ـ نگارنده)، به افرادي كه به قول خود از حال به گذشته(جهان دیگری - نگارنده) گام‌نهاده‌اند، توجّهي نشان‌داده‌باشد. انگار اين ديدار،‌ ديداري يكجانبه بوده‌است! افرادي كه به گذشته(جهان دیگری - نگارنده) سفركرده‌اند، مشاهدات خود را آنچنان دقيق و پرآب‌وتاب تعريف‌مي‌كنند كه انگار به تشريح يك فيلم سينمايي مي‌پردازند، بي‌انكه توجه كسي به سوي او جلب‌شود
«خيابان اسرارآميز!
چندسال پيش يك مرد آمريكايي به نام راسل كركماجراي جالبي براي روزنامة لوس‌آنجلس تايمزتعريف‌كرد كه عيناً در اين روزنامه به‌چاپ‌رسيد. او گفت:
ـ در يكي از شبهاي سال 1949 در فاصلة رسيدن ترنبه ايستگاه، براي وقت‌گذراني به تماشاي شهر باستاني يوركپرداختم. هنگامي كه شتابان به سوي ايستگاه بازمي‌گشتم، تصادفاً متوجه خياباني كوتاه و نيمه‌تاريك شدم كه در دو طرف آن عمارت زبيايي متعلق به قرن 17 و 18 ديده‌مي‌شد. منظره‌اي بس دلفريب بود و بسان صحنه‌اي از يك افسانة زيباي قديمي مرا به سوي خود فرامي‌خواند. دلم مي‌خواست ساعت‌ها در اين خيابان تماشايي پرسه بزنم اما چون مي‌ترسيدم از ترن عقب بمانم، درنگ‌نگردم و با عجله خود را به ايستگاه رساندم. با خود عهدكردم كه دوباره سري به يوركبزنم و با خاطري آسوده به تماشاي مناظر آنجا بپردازمسرانجام به عهد خود وفاكردم و چندماه بعد دوباره به يوركبازگشتم؛ اما هرچه جست‌وجوكردم، ‌اثري از اين  خيابان نيافتمانگار كه در اصل چنين خياباني وجود خارجي نداشته‌است!.. كشيش شهر يورك گفت اين قسمت از شهر، تقريباً از سال 1914 متروك و ويران‌شده‌است و بمب‌هايي كه در جنگ جهاني دوم بر روي اين ناحيه فروريخت، بجز چند خانه، بقيه را ويران كرده‌است.
كرك در پايان تعريف اين ماجرا گفت:
ـ اكنون از خود مي‌پرسم اگر در آن شب عجيب از سوارشدن به قطار لندن منصرف‌مي‌شدم و در آن خيابان به گشت و سياحت مي‌پرداختم چه حادثه‌اي رخ‌مي‌داد؟ اگر به يكي از خانه هاي اين خيابان زيبا مي‌رفتم و در مي‌زدم چه اتفاقي مي‌افتاد؟ آيا با بازشدن در، نيرويي مرا به درون مي‌كشيد و با بسته‌شدن در، براي هميشه به بعد زماني ديگري قدم مي‌گذاشتم؟»

ـ «يكي از قديمي‌ترين داستان‌هاي علمي ـ تخيلي كه دربارة تونل زمان به رشتة نگارش درامده، كتاب مشهور ماشين زماناثر اچ. جي. ولزنويسندة نامدار انگليسي است. او در اين كتاب به تعريف ماجراي شگفت‌انگيزي مي‌پردازد كه طي آن يك دانشمند فيزيكدان به كمك دستگاهي كه اختراع‌كرده‌است، به آيندة دور و بعد زماني ديگر سفرمي‌كند».
ـ «ابعاد متفاوت زمان ممكن است با يكديگر منطبق‌گردند، اما ساكنان آنها، هرگز نمي‌توانند بر يكديگر اثر متقابل داشته‌باشند».
«يك ماجراي عجيب ديگر
در مه 1967 مجلة فرانسوي فيتماجراي حيرت‌انگيز ديگري دربارة سفر به گذشته(زمان ديگري ـ نگارنده) انتشارداد، كه باوركردنش، مانند ديگر ماجراهاي مشابه دشوار به نظرمي‌رسد، اما نمي‌توان آن را مردود دانست. ماجرا ازاين‌قرار بود كه در يك روز بهاري، يك مرد انگليسي به نام چپمنبه اتفاق همسرش به ‌چيدن شكوفه‌هاي بهاري رفته‌بود تا به تزيين يك مراسم خيريه بپردازند. درحدود 500 متر دورتر از خانة او، خيابان عريضي وجودداشت كه در آن درختان شكوفة زيادي به‌چشم‌مي‌خورد. سال‌ها پش در اين نقطه، يك ناحية مسكوني اختصاصي وجودداشت كه در ميان گل و درخت و چمن محصور بود. اما امروزه جاي آن را خانه‌هاي آپارتماني گرفته‌است. تنها سه قطعه زمين خالي نسبتاً بزرگ، به فضاي سبز اختصاص‌داشت كه درختان شكوفه نيز در همين مكان قرارداشتند. خانم چپمن پيشنهادكرد كه به آنجا بروند و شكوفه‌هاي مورد نياز خود را براي برگزاري مراسم خيريه از آنجا تهيه‌نمايند. به دنبال اين پيشنهاد خانم به سوي يك درخت گيلاس تنومند و پرشكوفه رفت و شوهرش به تماشاي يك گل زيبا ايستاد. مدتي محو تماشاي اين گل زيبا شد؛ ‌اما همينكه سربلندكرد، اثري از خانه‌هاي آپارتماني كه در آن حوالي وجودداشت، مشاهده نكرد!
او دنبالة ماجرا را چنين تعريف‌مي‌كند:
سپس واقعة ديگري اتفاق‌افتاد. يكباره همه چيز تغييركرد و خلأ بزرگي مرا دربرگرفت. يقين داشتم كه جهت خود را گم‌نكرده‌ام، زيرا خورشيد همچنان از سوي خاور مي‌درخشيد. در اين هنگام، ناگهان فكر وحشتناكي به كله‌ام افتاد. آيا وارد بعد ديگري شده‌بودم؟ و آيا برگشت از آن برايم امكان‌پذير بود؟
            به ذهنم رسيد كه نقطة خروج بايستي همان نقطة ورود باشد. بنابراين دو قطعه چوب را به شكل ضربدر روي زمين قراردادم تا به اين وسيله محل و موقعيت خود را علامت بگذ ارم. سپس به سوي مكاني كه گمان ميكردم ساختمانها در آنجا قرارداشت، ‌روان شدم. اما اثري از خانه هاي آپارتماني نيافتم. ديگر هيچ جاده‌اي، ‌هيچ ترافيكي مشاهده نمي‌شد فقط يك فضاي وسيع و باز بود كه نشانه‌اي از حيات در آن به چشم نمي‌خورد.
            سرانجام آقاي چپمن دوباره به نقطه‌اي كه به وسيلة دو قطعه چوب روي زمين علامت‌گذاشته‌بود، بازگشت. همسرش درآن نزديكي منتظر ايستاده‌بود و با مشاهدة او گفت: مرا نگران كردي! كجا رفته‌بودي؟ هرچه دنبالت گشتم و صدايت‌زدم خبري از تو نيافتم
            اكنون همه چيز به حالت عادي برگشته بود و خانه‌هاي آپارتماني سرجاي اولشان ديده‌مي‌شدند. چپمن گفت:
            اما ناگهان متوجه يك چيز عجيب شدم. زميني كه روي آن ايستاده‌بودم نرم و خاكي بود و هنوز جاي پاي من كه به سوي آپارتمان‌ها مي‌رفت، برروي آن ديده‌مي‌شداما اين ردپا ناگهان درنقطه‌اي تمام‌مي‌شد. انگار كه پس از پيمودن فقط چند قدم، از زمين به آسمان پريده‌باشم! درحالي‌كه براي يافتن آپارتمان‌ها خيلي راه‌رفته‌بودم و آثار بازگشت من نيز، درست از همان نقطه‌اي آغازمي‌شد كه ردپاي من ناپديدشده‌بود

اينجاست كه قطع‌متجاورات قرآن معناي ويژ‌ة خود را بازمي‌يابد.
نويسندة كتاب عجيب‌تر از رؤيا، پس از نقل رخدادهايي كه پيشامدكرده و شخصي به گونه‌اي ناگهاني و در يك نقطة خاص ناپديدشده‌است، مي‌نويسد
«دربارة اين‌گونه ناپديدشدن‌هاي اسرارآميز، نظرات گوناگون وجوددارد. گروهي بر اين باورند كه در واقعيت فيزيكي و مادي، مكان‌هاي خالي وجوددارد كه ما از آنها آگاهي نداريم. اين مكان‌هاي خالي را به منزلة حفره‌هايي تصورمي‌كنند كه امكان دارد جانداران و اجسام غيرذي‌روح، از طريق آنها به درون جهاني ناشناخته و نامرئي كشيده‌شوند و ديگر اثري از آنها مشاهده‌نشود. بنابر همين نظرات، اين حفره‌ها ممكن است براي يك لحظه گشوده‌شوند و ديگربار مسدودگردند. و به منزلة درواز‌ه‌اي باشد براي ورود به بعد ديگري كه در آن، دريافت‌هاي پذيرفته‌شدة جهان سه‌بعدي ما، يعني طول و عرض و ضخامت،‌ معني و مفهومي ندارد. اين حفره‌ها درعين‌حال ممكن است به منزلة تله‌اي باشند كه در يك چشم‌برهم‌زدن، موجود از همه‌جا بي‌خبري را به‌كام‌خودبكشند و او را به دنياي ديگري منتقل‌سازند. زيرا امكان دارد چنين دنيايي، هرچند كه ما از آن بي‌اطلاعيم، به‌موزات دنياي ما و در قلمرو ديگري از هستي وجودداشته‌باشد.
و براي چندين و چندمين بار به اين نتيجه‌مي‌رسيم كه در فهم آيات قرآن كريم، تنها به ظاهر آيه‌ها نبايد توجه كنيم، بلكه مهمتر از ظاهر آيه، فهم پسينة آيه و تدبر در آن است؛ كه قرآن براي موضوع‌ها و مسأله‌هاي جزئي و پيش‌پا افتاده كه هركودكي نيز متوجه مي‌شود نازل نشده‌است. فاعتبروا يا اولي‌الابصار!!


آيه 29: هركس كه در آسمانهاوزمين(كيهان) است از او درخواست دارد. او هر زمان در شأني‌است.
          اين آيه نيز تأييدي‌است بر مسكوني بودن سياره های ديگر. اگر گفته شود منظور از كساني كه در آسمان هستند و از او درخواست دارند فرشنگان هستند، اين نظر به دلايل زير ردمي‌شود:

اولاٌ: اگر فرشتگان باشسند، چرا خداوند منتش را بر سر انس‌وجن مي‌گذارد و مي‌فرمايد: فباي‌آلاء‌ربكما تكذبان؟
ثانياٌ: فرشگان يك بعدي هستند و ذاتاٌ چيزي نياز ندارند تا از خداوند درخواست‌كنند.
بنابراين خداوند مي‌فرمايد هركس از شما (جن و انس) كه در سيارات ديگر اين كيهان قراردارد، به خداوند نيازمنداست و او هر لحظه به نسبتي كه مورد درخواست قرار‌مي‌گيرد و نيازي را پاسخ مي‌دهد، در شأني واقع مي‌گردد.

آيات زير نيز دلايلي است بر مسكوني‌بودن ديگر سياره‌ها از ديدگاه قرآن:
يونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبيا 19، نور 41، شوري 29، حج 18، زمر 68، مريم 93 تا 95، فصلت 38، رعد 15‌

براي آگاهي بيشتر:
          خداوند كريم براي كساني كه در قرآنش تدبرمي‌كنند و سپس سخن مي‌گويند، راهنمايي‌ها و آيات و نشانه‌هاي لازم را گنجانيده تا كساني پيدانشوند كه بگويند همة ساكنين آسمانها ملائكه هستند. بدين ترتيب متذكرمي‌شود كه در آسمانها جايگاه‌هاي ديگري نيز هست كه جايگاه ملائكه يا عالم ملكوت است. ويژگي‌هاي اين جايگاه‌ها و جهان‌ها را نيز با واژگاني ويژه براي اهل تدبر بيان‌مي‌كند، بدين‌ شرح:         
مثلا خداوند عزيز در سورة صافات آية پنج مي‌فرمايد: رب‌السموات والارض و ما بينهما ورب‌المشارق.

ما مي‌دانيم كه خداوند غير از جن و انس« ملائكه و روح» را نيز آفريده‌است:

تنزل‌الملائكه والروح فيها باذن ربهم من كل امر(قدر:4)،
تنزل‌الملائكه والروح من امره(نحل:2)،
يوم يقوم‌الروح والملائكه صفا(نبأ:38)

و از آنجا كه واژه مشارق در سورة صافات، در آيه‌اي به‌كاررفته كه آيات قبل از آن مربوط به ملائكه است، و به اين دليل كه در اين آيه بجاي واژة «من» كه براي موجودات انديشمند مادي به‌كار‌مي‌رود، واژه ما(آنچه) في‌السموات‌و‌الارض به‌كاررفته است، به اين واقعيت نزديكتر مي‌شويم كه جايگاههاي ديگري در كيهان نيز مسكوني هستند، ولي ساكنين آنها موجودات مادي نيستند، بلكه ملائكه و روح هستند.
          اين انديشه زماني بيشتر قوت‌مي‌گيرد كه در كاربرد واژه مشارق بدون واژه مغارب دقت‌كنيم زيرا از پس روزها، شبها فرامي‌رسند كه با توجه به آيات بسياري از قرآن اختلاف ليل‌ونهار و پديدآمدن شب‌وروز و فصول سال براي زندگي و آسايش موجودات مادي است و از آنجا كه ساكنين آن جايگاهها مادي نيستند و نيازي به آسايش ندارند، خداوند واژة مشارق را بدون واژة مغارب به‌كارگرفته، زيرا جهان فرشتگان جهاني مادي نيست، بلكه جهاني پر از نور، و نور در نور است و تاريكي و مرگ به آن راه ندارد.
بدين ترتيب خداوند مي‌خواهد به ما بفهماند كه سخن قرآن پيچيده نيست، بلكه همه چيز را مشخصاً نشان‌داده و بيان‌داشته، و تنها اين مي‌ماند كه در آن تدبركنيم و با پرهيز از پيشداوري‌ها و كج‌فهمي‌هاي خود، درست را از نادرست، و حق را از ناحق بازشناسيم.

آية 31: به زودي به حساب كار شما خواهيم رسيد، اي دو گرانمايه(ثقلان: جن‌وانس) خداوند كريم رسيدگي به حساب را نيز نعمت الهي تلقي‌كرده‌است.؛ زيرا موجب مي‌شود از موقعيت خود در دنيا بهتر بهره‌برداري‌كنند.

3 ـ توانايي جن و انس بر بيرون‌رفتن از جوّ زمين

آيه 33 : يا معشرالجن والانس ان‌استطعتم ان تنفذوا من اقطارالسموات والارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان

تعريف واژه‌ها:
نفوذ = گذركردن(به سختي)   ان تنفذوا = كه ‌به سختي بگذريد
اقطار = 1. جهات چهارگانه 2. ناحيه‌ها، بخش‌ها 3. اطراف
السموات و الارض = جهان پيدا
سلطان = غلبه ـ اقتدار ـ دليل روشن ـ حجت تمام

بنابراين، ترجمة آيه 33 سورة الرحمن چنين مي‌شود: اي جماعت جن و انس اگر توانايي داريد از جهت‌هاي چهارگانة كيهان بگذريد، پس بگذريد. نتوانيد گذشت مگر به سلطه و غلبه (دست‌يابي به  وسايل لازمة اين كار).
اين آيه شريفه كه مشابهي در قرآن ندارد و از محكمات قرآن است، با استفاده از كلماتي چون «انفذوا» و «اقطار» و «سلطان» هم به جن و انس يادآوري‌كرده كه مي‌توانند از جو زمين بگذرند، و هم گوشزد مي‌كند كه اين كار،‌ ساده نيست بلكه بايد موفق بر رفع مانع‌ها و ساختن وسايل آن شوند.

4. چهره و پيكر جن

آيات 41-39 : پس در اين روز از گناه انس و جن پرسيده نمي‌شودمجرمين با چهرة خود شناخته‌مي‌شوند. از موي پيشاني و پاها گرفته‌(و در آتش افكنده) مي‌شوند.
از اين آيات نتیجه میگیریم كه:
1.        جن خطاكار مانند انسان خطاكار، اعمالش درصورت ظاهرش تأثير دارد، و آن را تغييرمي‌دهد(اثرگذاري روان بر جسم).
2.        جنها مانند انسانها پيشاني دارند و مي‌توان گفت صورت ظاهرشان يكي است.
3.        از نظر شكل(ارگانیسم) بدن و سازوكار جسماني نيز مانند انسان‌اند. زيرا به مانند انسان دو پا دارند.
آية 179 سورة‌ اعراف نيز تساوي جن و انس را از نظر داشتن دل،‌ چشم و گوش مورد تأييد قرارمي‌دهد.

اين آيات پاسخي‌ است به آنان كه جن را با پيكر و سيمايي جز شكل و شماي کلی انسان تصورمي‌كنند.


5 ـ وصف بهشتهاي چهارگانه

آيات 56-46 : و براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد،(من خاف مقام ربه) دو بهشت وجود دارددر آنهاست انواع ميوه‌ها و نعمتهادر آن دو بهشت، دو چشمه روان استدر آن دو بهشت از هر ميوه‌اي دو جفت استدر حالي‌كه تكيه‌زنندگانند بر بسترهايي كه آستر آنها حرير است و ميوه‌چيني دم دستشان استدر آن بهشتها زنان خمارچشمي هست كه دست كسي از جن و انس بدانها نرسيده.
از اين آيات مشخص مي‌گردد كه تمايلات جن و انس نيز مانند يكديگر است: علاقه به جنس مخالف، خوراكهاي نيكو، پوشش خوب، بهره‌وري از صفاي طبيعت و

با توجه به اينكه در هيچ جاي قرآن چنين آياتي كه حكايت از دو بهشت كند وجود ندارد، و با توجه به اينكه ويژگيها و نعمتهاي اين دو بهشت عيناٌ مانند يكديگر است، اختصاص داشتن هر يك از اين دو بهشت به يكي از دو ثقل(جن و انس) معقول‌تر به نظر مي‌رسد تا اينكه شرح‌وتفصيل ديگري براي آن درنظرگيريم.

خداوند كريم در آيات ديگري از قرآن، ‌دوزخ را محل و مأواي انسانها و جنهاي  گنهكار مقرركرده و جمع شدن جن و انس در يك جا را نوعي شكنجه تلقي نموده، بويژه اينكه در آياتي مجادله و گناه خود را به گردن ديگري انداختن را بين جن و انس در دوزخ بازگو مي‌كند.(كه در پايان خواهد آمد) خداوند در اين سوره(الرحمن) مي‌خواهد به جن و انس بفهماند كه اين نعمتي بسيار بزرگ است كه براي هريك از شما يك بهشت مقرر كرديم و عدالت را درمورد شما رعايت نموده و اين بهشتهاي اختصاصي را كاملاٌ شبيه يكديگر ايجادكرده‌ايم. حال كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟
علاوه بر اين، خداوند مي‌خواهد به جن و انس بفهماند اگر شما را در دنيا اختلاف نهاديم و يكي را از اين نظر كه روح الهي داده و تعليم اسماء نموده‌ايم بر ديگري برتري داده‌ايم، آنهم براي اينكه انسان خداوند را بهتر بشناسد و بهتر ستايش كند، دليلي ندارد كه در پاداش آخرت نيز بين شما اختلاف گذاريم، بلكه هر يك از شما به تناسب تواني كه داشته‌ايد، اگر به وظايف خود عمل‌كرده‌باشيد، شايستة رحمت تام الهي خواهيدبود.(لايكلف‌الله نفساٌ الا وسعها)
اين نيز در طبيعت تمامي موجودات از سوي خداوند نهفته است كه‌: « كبوتر با كبوتر، باز با باز، كند همجنس با همجنس پرواز». بنابراين اگر خداوند اراده مي‌كرد كه هر دو ثقل را در يك بهشت جمع كند، هم بي‌عدالتي بود و هم از سنت خويش عدول كرده بود، كه اين دو با ذات باري‌تعالي منافات دارد. چون جن و انس از يك سنخ و از يك جنس نيستند و برخي اختلافها، حتي اختلافهاي ريشه‌اي با يكديگر دارند كه موجب ناراحتي هريك از آنها مي‌شود، هنگامي كه با يكديگر به‌سربرند. بي‌اعتنايي به اين ويژگيها، از بهشت عدالت الهي كه آن‌همه وصف آسايش و آرامش آن شده است، بعيد به نظر مي‌رسد. به عبارت ديگر همان‌گونه كه در اين جهان نمي‌توانستند با يكديگر اختلاط و امتزاج داشته‌باشند،‌ در آخرت نيز بايد چنين باشد.

آيات 74-62 : بجز اين دو بهشت، دو بهشت ديگر نيز هستاز خرمي به سبزي مي‌زننددر آن دو بهشت دو چشمة جوشان وجود دارددر آنها ميوه و خرما و انار وجود دارددر آنهاست زنان نيكورويحوران خمارچشم در خيمه‌هاكه كسي از جن و انس قبلاٌ با آنها تماس‌نداشته‌است.
وصف دو بهشت اول:
 ‌1- ذواتا افنان 2- عينان تجريان 3- فاكهه 4- متكئين علي فرش 5- قاصرات‌الطرف
وصف دو بهشت دوم:
1- مدهامتان 2- عينان نضاختان      3- فاكهه و نخل و رمان  
4- خيرات حسان 5- حور مقصورات 6- متكئين علي رفرف خضر.

6 ـ تعريف زوجهاي سه‌گانه در سورة واقعه
آيات سورة الرحمن صراحت‌داشتند بر اينكه بهشتهاي چهارگانه دو به دو با يكديگر برابرند. اكنون اين پرسش به ذهن مي‌آيد كه با وجود اينكه دو بهشت يكسان اول وجود دارد و هيچ نقصي هم در آنها نيست،‌ پس دو بهشت يكسان دوم، كه البته با دو بهشت يكسان اول، تفاوتهايي نيز دارد، براي چه ايجاد شده است؟ و براي چه خداوند اين اضافه را نعمتي بزرگ تلقي مي‌كند؟

براي يافتن پاسخ، به سورة«واقعه» كه درست پس از اين سوره آمده‌است، رجوع مي‌كنيم:

ياداوري: همان‌گونه كه در پيش‌گفتار آمد، بسياري از سوره‌هاي قرآن، خطابشان به هر دو جن و انس است، كه سورة واقعه يكي از آنهاست و در آن هيچ نشاني از اينكه مخاطب‌هاي آن(كه داراي خطابهاي بسياري نيز هست) تنها انسان باشد،‌ نمي‌توان يافت. و چون در پی سورة الرحمن آمده است، مطالبش نيز پیامد آن محسوب مي‌گردد.
آيات 7 تا 11 سورة واقعه: و كنتم ازواجاٌ ثلاثه. فاصحاب‌الميمنه، ما اصحاب الميمنه و اصحاب المشئمه ما اصحاب‌المشئمه، والسابقون‌السابقون، اولئك‌المقربون.
اين آيات كه مشابهي در قرآن ندارند در وصف روز جزاست. خداوند با زمان ماضي افعال را به‌كاربرده‌است و به جن و انس مي‌فرمايد: و بوديد(خواهيدبود) جفتهاي سه‌گانه:
1.        اصحاب ميمنه (يمين ـ دست‌ راست )، نيكوكاران باايمان
2.        اصحاب مشئمه (شمال ـ دست‌ چپ)، بدكاران بي‌ايمان
3.        السابقون‌السابقون پيشي‌گيرندگان صف اول‌ در ايمان كه مقربان درگاه الهي‌اند.

يعني اينكه در روز قيامت، جن و انس هريك به اين سه دسته تقسيم مي‌شوند و زوجهاي سه‌گانه را تشكيل‌مي‌دهند.
وصف بهشت سابقون‌السابقون(مقربون):
1- في جنات‌النعيم 2- علي سرر موضونه متكئين 3- ولدان مخلدون 4- ماء معين 5ـ فاكهه مما يتخيرون 6- لحم طير مما يشتهون 7- حور عين 8- قيلاٌ سلاماً سلاماً 9- روح و ريحان و جنت نعيم        

وصف بهشت اصحاب‌اليمين:
1- في سدر مخضود 2- طلح منضود 3- ظل ممدود 4- ماء مسكوب
5 - فاكهه كثيره 6- فرش مرفوعه 7- سلام لك من اصحاب اليمين


مفهوم ازواجاً ثلاثه›(زوجهاي سه‌گانه):

هرگاه آيات سورة واقعه را با آيات سوره الرحمن در مورد ازواجا ثلاثه يا زوجهاي سه‌گانه و بهشت‌ها و دوزخشان با يكديگر مقايسه و تركيب‌كنيم، نمودار زير به دست مي‌آيد:




در اين نمودار اصحاب‌المشئمه(بدكاران بي‌ايمان) از جن و انس نيز يك زوج را تشكيل‌مي‌دهند كه جايگاه هردو بدون هيچ واسطه و يا تفاوتي در دوزخ است. آيات گوناگوني مؤيد اين است كه همة دوزخ از اين دو نوع پرخواهدشد؛ ولي دو آية زير تأييدي بر قرينگيو همزماني واردشدن اين جفت‌‌هاست:

احشروا‌الذين ظلموا و ازواجهم و ما كانوا يعبدون من دون الله فاهدوهم الي صراط‌ الجحيم(صافات:22،23)

ترجمه: گردهم‌آوريد كساني را كه ستم‌كردند،‌ و جفت‌هاي آنها را و آنچه را كه مي‌پرستيدند از غيرخدا‌؛ پس آنان را به راه دوزخ راهنمايي‌كنيد.
          در اين دو آيه، يادكردن از اين جفت‌ها، نگاه ويژه‌اي است كه خداوند با توجه به آية وكنتم ازواجاً ثلاثهبر وجود جفتي از جن براي انسان و يا جفتي از انسان براي جن از نظر همزماني و همسنگي در دوزخ دارد. علامه طباطبائي شبيه به اين نظر را دارند؛ ولي چون به آيات 36 تا 38 سورة زخرف استنادمي‌كنند، ازواجرا قرينگي در زمينة داشتن همنشيني از شياطين دردنيا يادمي‌كنند، درصورتي كه نكتة ظريفي كه يادشد، نبايد در تفسير آيه از نظردورشود. با اين حال ايشان نيز اين نظر را كه در برخي ترجمه و تفسير‌ها آمده و ازواج،‌ را همسران كافرتفسير و ترجمه ‌كرده‌اند،‌ ضعيف مي‌دانند.

7 ـ سير نزولي ايمان در طول تاريخ
خداوند كريم در سورة واقعه و در وصف زوجهاي سه‌گانه، گذشته‌ از وصف وضعيت بهشت و بهشتيان جن و انس، تركيب افرادشان را نيز از نظر تاريخي بازمي‌گويد:
الف ـ سابقون‌السابقون يا مقربون، مركب از جمعي(مثلا 80 درصد) از اولين (پيشينيان) و كمي(مثلاٌ 20 درصد) از آخرين(پسينيان).
ب ـ اصحاب يمين متشكل از جمعي از پيشينيان و جمعي از پسينيان(پنجاه، پنجاه)
بنابراين، مشخص مي‌گردد كه منحني ايمان در طول تاريخ زندگي جن و انس رو به پايين رفته‌است. يعني هرچه زمان گذشته، ميزان ايمان كم‌شده‌است. و اين درحالي‌است كه اجتماعات جن و انس روزبه‌روز فزوني‌يافته و گسترده‌ترشده‌است. بويژه آنكه سابقون در ايمان كه تأثير و اهميت ايمانشان بسيار بيشتر است، در ميان پيشينيان جن و انس بيشتر بوده‌است تا پسينيان.

بدین ترتیب منحني جمعيت‌ها با گذشت زمان روبه‌افزايش است و منحني ايمان با گذشت زمان روبه‌كاهش است.    

از آنجا كه خداوند كريم جن و انس را براي ايمانشان و شناختشان از پروردگار خلق‌كرده‌است، هنگامي‌كه اين سير نزولي ايمان به صفر برسد، ديگر لزومي بر سير عادي امور جهان نمي‌بيند و آنگاه است كه جهان با «واقعه»‌اي بس عظيم و دگرگون‌كننده روبه‌رو خواهدشد، كه خداوند اين سوره را بدين عنوان خوانده‌است.

فصل سوم: سورة ناس

به نام خداوند بخشنده مهربان. بگو پناه‌مي‌برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم. خداي مردم. از بدي وسوسه‌كنندة پنهان‌شونده(شيطان رجيم). آنكه وسوسه كند در سينه‌هاي مردم، از جن و انس.
          كاربرد واژة ناسبه معناي مردمدر قرآن كريم تنها براي انسانها نيست بلكه شامل مردم جن نيز مي‌شود. از جمله در سورة حج آيات 18 و 75. البته قرآن كريم واژة « ناس» را به معناي انساننيز به كار برده كه نمونه‌هاي آن در آخر اين سوره و در آية «لأملأن جهنم من‌الجنه و الناس اجمعين» آمده‌است.

1 ـ شيطان كيست؟
          و هنگامي كه به ملائكه گفتيم بر آدم سجده كنيد، پس سجده كردند، مگر ابليس كه از جن بود. پس، از فرمان پروردگارش سرپيچيد. خداوند از او پرسيد چرا سجده نكردي؟ چه چيز تو را از سجده‌كردن بر چيزي كه من او را با دو دستم(بي‌واسطه)‌ آفريدم مانع‌شد؟ تكبر مي‌كني يا فكر مي‌كني واقعاٌ خيلي بزرگي؟ و ابليس پاسخ‌داد: من از او بهترم. مرا از حرارت آفريدي و او را از گل‌ماندة خشك‌شده آفريدي. چرا من به او سجده‌كنم؟ خداوند به او گفت: از مقام و منزلت فعلي پايين بيا! از اين پس تو اخراجي درگاه من، و از پست‌شدگان و خواران روزگاري. تا روز قيامت هم لعنت من بر تو باد. ابليس گفت: اگر تا روز قيامت مهلت مرا به تأخير بياندازي، به تو نشان خواهم‌داد كه چگونه فرزندان اين موجودي را كه بر من ترجيحش‌دادي ريشه‌كن‌مي‌كنم، مگر بعضي‌ها را. خداوند درخواست او را قبول‌كرد. اما ابليس كه اكنون «شيطان» شده‌بود گفتچون مرا گمراه كردي، پس به بزرگواريت سوگند كه من هم تمام آنها(جن و انس) را فريب مي‌دهم و گمراه مي‌كنم. سر راهشان مي‌نشينم و از راه راست تو منحرفشان مي‌كنم و از هر سو و با روشهاي مختلف با آنها روبه‌رومي‌شوم. و خواهي ديد كه بيشتر آنها شكرگزار تو نخواهند‌بود، مگر عدة كمي كه بندگان«مخلص»‌ تو هستند. خداوند گفتتو درست مي‌گويي همين است راه راستي كه به درگاه من ختم‌مي‌شود. و تو بر«بندگان من» (بندگان واقعي)‌چيره‌نخواهي‌شد،‌ مگر آن دستة گمراه كه از تو پيروي مي‌كنند. من هم درست و صريح به تو مي‌گويم كه جهنم را از همگي شما، تو و آنان(از جن و انس)كه از تو پيروي‌كنند، پرخواهم كرد. و اين، بهترين مجازات شماست. حالا ديگر با خفت و خواري بيرون شو و هركس را كه توانستي با صدا و ندايت گمراه‌كن، با لشگريان سواره و پياده‌ات بر آنها تاخت‌وتازكن و در اموال و فرزندانشان اشتراك‌كن. و وعده‌هاي خوش برايشان ابرازكن، وعده‌هاي شيطاني كه جز فريب و نيرنگ چيزي نيستند. ‌و البته كه وعده‌گاه همگي شما جهنم است. با اين وجود، تو بر«بندگان من»‌ مسلط نخواهي‌شد. (‌50 كهف، 79ـ71 ص، 25ـ11 اعراف، 127ـ116 طه، 44ـ28 حجرات، 39ـ32 بقره و 68ـ63 اسراء)
و اين بود چهرة جامعي از شيطان رجيم كه قرآن كريم در آيات پراكنده از او ترسيم‌كرده‌است:
          از ستيزه‌گويي‌هاي ابليس با خداوند چنين برمي‌آيد كه پيش از آنكه ابليس از فرمان الهي سرپيچي‌كند و به صورت«شيطان» درآيد، شيطان و شياطيني وجود نداشته‌اند كه جنها را كه هزاران سال پيش از انسان برروي زمين زندگي مي‌كرده‌ اند، اغوا كنند. بنابراين جنها در دورانهاي اوليه و چندين‌هزار‌سالة تاريخ خود، يعني پيش‌ از خلقت«آدم»، كمتر در معرض خطا و گناه بوده‌اند. و صرفاً از طريق نفس ممكن بوده است كه اغوا شوند. بنابراين به عبادت و بندگي خداوند مي‌پرداخته‌اند و كمتر از فرمانش سر‌مي‌پيچيدند. و در نتيجه مي‌توان گفت كه جوامع جني، جوامعي الهي بوده كه كمتر در آن فسوق و فحشاء جريان داشته، به حدي كه از بين آنان، كساني از جمله ابليس به درجة«قرب الهي» و «ملك» شدن رسيده‌بودند.


2 ـ شياطين كيستند؟

ويژگي‌‌هايي كه قرآن كريم با آنها چهرة شياطين را تصويركرده‌است:
الف ـ بدين سان براي هر پيامبري دشمني از شياطين انس و جن قرار داديم كه وحي مي‌فرستند بعضي از آنها براي بعضي ديگر، ‌سخنان بيهوده را به فريب و نيرنگ(انعام: 112) از اين آيه نتيجه‌مي‌گيريم كه:
1ـ انسانها و جنها از خود شيطان‌هايي دارند.
2ـ مشيت الهي براي پيامبران دشمناني از شيطان‌هاي جن و انس قرارداده‌شده‌است.
3ـ شيطان‌هاي انسان‌ در بين انسان‌ها و شيطان‌هاي جن در ميان جن‌ها، با نيرنگ القاء شبهه مي‌كنند.    
ب ـ و هر‌كسرو برتابد از ياد خداوند رحمن، بر‌مي‌انگيزيم برايش شيطاني، پس او هميشين وي است و همانا بازداردشان از راه(راست) و پندارند كه ايشان راه‌يافتگانند؛ تا هنگامي كه آيد نزد ما(در روز قيامت) گويد كاش ميان من و تو(اي شيطان همنشين) دوري دو مشرق( يا دو دنيا كه مشرق‌هاي جداگانه‌اي دارند) بود، كه چه همنشين زشت و بدي است. (زخرف: 36 تا 38)
          همان‌گونه كه قبلا‏ً ذكر شد قرآن كريم براي هر دو ثقل نازل شده‌است. به همين دليل طبق روش خويش مشخص نمي‌كند مخاطبش انسان است و يا جن و كلمات عام و شاملي را به كار مي‌برد كه در‌برگيرندة هر دو ثقل باشد؛ مانند واژه هر‌كسدر آيه فوق، و نيز مواردي كه در آيات ذيل وجود دارد:
ج‌ ـ‌ و همانا شياطين وحي مي‌كنند به دوستان خودتا هنگامي كه درستيزند با شما. ( انعام: 121)
د ـ ما شياطين را دوستان كسانيكه ايمان نمي‌آورند قرارداديم. (اعراف: 27)
هـ ـ نديدي كه ما شياطين را فرستاديم بركافرينتا بيازارند آنها را آزردني؟ (مريم: 83)
و ـ آيا آگهي‌تان دهم كهبر چه كسيشياطين فرودمي‌آيند؟ فرودمي‌آيند بر هر دروغ‌پرداز گنهكاري. (شعراء: 221)
ز ـ مانند آنكهفريفتندش شياطين در زمين حيران. (انعام: 71)
ح ـ كسانيكه تبذير مي‌كنند برادران شياطين‌اند. (اسراء: 27)
ط ـ و چون با مؤمنان برخورد كنند، گويند ايمان آورديم و هرگاه با شياطين خود خلوت كنند، گويند كه ما با شمائيم، جز اين نيست كه ما استهزاءكنندگانيم. (بقره: 14)

فصل چهارم: جن را بهتر بشناسيم

1ـ جن و منظور از آفرينش او
الف ـ و نيافريدم جن و انس را مگر اينكه بندگي كنند مرا (ذاريات-51)
منظور خداوند از آفرينش جن و انس يكي است و آن بندگي و فرمانبرداري از اوست. بندگي نياز به شناخت خداوند دارد. بدين دليل عرفا گفته‌اند كه منظور از ليعبدون، ليعرفون است. يعني تا بشناسند مرا.
 آنچه كه از احاديث برمي‌آيد، بندگي و پرستش خداوند، از راه عمارت ارضيا آباداني زمينصورت‌مي‌گيرد.
يعني اينكه جن و انس بكوشند تا با علم و هنر خويش، زمين را از هر نوع فساد و تباهي پاك كنند. از سويي سطح زمين را با كشاورزي، دامپروري و ايجاد باغ و بوستان، و ساختمانهاي نيكو آباد سازند؛ و از سوي ديگر در بين مردمان روي زمين، صفا و صميميت و عشق و محبت ايجاد كنند. به همين دليل، در دين مبين اسلام، كساني كه مفسد في الارضيا فسادكننده در زمين‌اند، مهدورالدّمشناخته شده و شايسته محو شدن از روي زمين‌اند، چرا كه اعمالشان با علت وجودي‌شان مباينت دارد.

ب ـ اي جماعت جن و انس، آيا نيامد براي شما فرستادگاني از شما كه بسرايند بر شما آيتهاي مرا و بترسانند شما را از رسيدنتان بدين روز؟ (انعام: 130)
 رسل الهيهم از بين جنها براي جنها و هم از بين انسانها براي انسانها برگزيده شده‌اند. ولي انبياء الهيفقط از بين انسانها براي جنها و انسانها برانگيخته مي‌شده‌اند؛ زيرا انسان كامل از روح و اسماء الهي بهره‌ور است. چنانكه خاتم‌النبيين(ص) براي هر دو نوع جن و انس مبعوث شده‌اند. سورة جن گواه اين موضوع است. و نيز آيات 31-29 سورة احقاف كه در آغاز گذشت.

2ـ جن در خدمت حضرت سليمان(ع)
الف ـ و به داوود سليمان را بخشيدم. بنده خوبي است. اوست انابه‌كننده. هنگامي كه شامگاهان اسبان تيزرو بر او عرضه شد، پس گفت به‌درستي كه من دوست داشتم دوستي اسب را نسبت به ذكر پروردگارم تا پنهان شد (خورشيد) در حجاب. (اي ملائكه پروردگارم) برگردانيد به من. پس شروع كرد مسح‌كردني به ساقها و گردنها(ي اسبها). و به تحقيق آزموديم سليمان را و انداختيم بر كرسي او جسدي را پس انابه كرد. گفت پروردگارا بيامرز مرا و ببخش مرا آن نوع پادشاهي كه سزاوار نباشد براي احدي پس از من. به‌درستي كه تويي بي‌نهايت بخشنده. پس مسخر كرديم براي او باد را كه مي‌رفت به فرمان او به آهستگي هر جا كه اراده مي‌كرد. و شياطين را كه هر يك بنّاء و غوّاص بودند، و ديگران را كه در غل‌وزنجير شده بودند. (آيات 38-30 سوره ص)
 حضرت سليمان بن داوود قبل از اينكه به پادشاهي برسد به اسبان تيزرو بسيار علاقع‌مند بود و اين علاقه او به اسبان تيزرو و زيبا چنان او را شيفته نموده بود كه از ذكر خداوند غافل مي‌شود. و در نتيجه خداوند از او زهرچشمي مي‌گيرد. پس از آن خداوند او را مورد آزمون قرار مي دهد. او در آزمايش موفق مي‌شود و دوباره به خداوند روي‌مي‌آورد. سپس از خداوند درخواست مي كند نوعي پادشاهي نصيب او كند كه به كسي تا آن زمان نداده‌باشد و پس از آن نيز به كسي ندهد. خداوند درخواست او را اجابت مي كند و از سويي باد را مسخر او مي نمايد تا او را به هر جا كه اراده كند ببرد. ( بسيار راحتتر و بهتر و هموارتر از اسبان تيزرو، بويژه آنكه مي‌توانسته مناظر روي زمين را نيز از بالا ببيند و از اين طريق ديد او بسيار گسترده‌تر مي‌شده‌است) از سوي ديگر خداوند جن‌هاي بدكار را مسخر او مي‌‌گرداند تا براي او ساختمان و سازه‌هاي ديگر بسازند و عمليات نظامي،‌ رزمي و زيرآبي انجام دهند. جنهايي‌ را هم كه مخل و مزاحم بودند، دربند و زنداني مي‌كند. (اين عده شايد همان جن‌هاي بدكاري بودند كه برعليه حكومت او با آموخته‌هايي كه از هاروت وماروت گرفته بودند، اقدام كرده و شايسته زنداني شدن بودند. (اين مورد در شرح آية 102 سورة بقره خواهد آمد). همة اينها به اين دليل بود تا او به حكومت مطلقه خويش به اجازه خداوند ادامه دهد؛ و بدين ترتيب بر زمين و هوا و دريا تماماً مسلط شده بود.
 اين است پادشاهي خداداده و خداي‌گونة واقعي كه از نظر نيروهاي زميني و دريايي و هوايي بر هر چيز چيره باشد و كسي ياراي مقاومت در برابر او را نداشته باشد.

جنهاي بدكار (شياطين) كه در خدمت حضرت سليمان كارمي‌كردند، در اين آيات به سه دسته تقسيم شده اند:
1ـ كساني‌كه كارهاي زيردريايي انجام‌مي‌دادند و ناوگان دريايي و زيردريايي  او را تشكيل‌مي‌دادند.
2ـ كساني كه به امورساختماني اشتغال داشته و با توجه به آيات 14ـ12 سوره سبأ سازه‌ها و پيكره‌هاي عظيم براي او مي‌ساختند.
3 ـ سومين گروه، زنداني حضرت بودند. اين گروه، همان‌گونه كه گفته شد، احتمالاً بر عليه حكومت او اقدام‌كرده‌بودند، به نحوي كه نه مي‌شد آنان را جزء دو گروه ديگر قراردهد و از آنان بهره‌برداري‌كند، و نه مي‌شد آنان را قتل عام كند.
ب ـ و براي سليمان باد را (مسخرساختيم) سخت‌وزنده، روان مي‌شد به فرمان او به سوي سرزميني كه بركت‌نهاديم در آن و بوديم به هرچيزي دانا. و از شياطين، آنان را (مسخركرديم) كه به دريا فرومي‌رفتند براي او،‌ و كار ديگري جز آن انجام‌مي‌دادند،‌ و مواظب آنها بوديم.(انبياء:81 و82)

حضرت سليمان به وسيلة باد كه خداوند زیر فرمان او قرارش داده‌بود،‌ از راه هوا به سرزمين پربركت مي‌رفت. جن‌هاي زير فرمان او نيز به زير درياها و اقيانوس‌ها مي‌رفتند و كارهايي را كه به آنها واگذارشده‌ بود،‌انجام‌مي‌دادند؛ و خداوند به‌وسيلة فرشتگانش مراقب آنان بود تا دست از پا خطانكنند. بدين ترتيب معلوم مي‌شود كه جن‌ها در زير آب‌هاي كرة زمين كارهاي بسيارمهم و بزرگي انجام‌مي‌داده‌اند،‌ به گونه‌اي كه دقيقاً زير نظر قرارداشتند.
به نظرمي‌رسد اكنون كه باستان‌شناسان شاخه‌اي علمي زير عنوان باستان‌شناسي زير آب تدوين كرده‌اند،‌ بر مبناي يافته‌هايي از اين دست بوده كه آنان را به ايجاد چنين شاخه‌اي ملزم‌كرده‌است.

 ج ـ و براي سليمان باد را(به زير فرمانش دراورديم) پيشين يك ماه و پسين يك ماه؛ و روان‌ساختيم براي او چشمة مس را و از جن كساني را كه كارمي‌كردند پيش رويش به دستور پروردگار او،‌ و آن‌كس‌ كه از فرمان ما سرپيچي مي‌كرد،‌ از عذابي سوزان او را مي‌چشانيديم. مي‌ساختند براي او هرچه كه مي‌خواست از پرستشگاه‌ها و پيكره ها و جام‌هايي مانند آبگينه‌ها و ديگ‌هايي برجاي‌نشانده(ثابت و غيرقابل حمل از جنس سنگ و مانند آن)… پس هنگامي كه گذرانديم بر او(سليمان) مرگ را، راهنمايي نكرديم بر مرگ او جن‌ها را جز جانوري زميني(موريانه) كه مي‌خورد چوبدستش را(كه بر آن تكيه‌كرده‌بود). پس هنگامي كه به‌روي‌‌درافتاد، جن‌ها دريافتند اگر غيب‌ مي‌دانستند،‌ در عذابي‌خواركننده باقي نمي‌ماندند.(سبأ: 12تا14‌)

نتيجه‌گيري:
1.       بنا بر مشيت الهي برخي جن‌ها زير فرمان حضرت سليمان قرار‌گرفتند تا با استفاده از سنگ و مس، براي او سازه‌هاي عظيم، گوناگون و هنرمندانه بسازند.‌
2.       حكومت حضرت سليمان بر جن‌ها، حكومتي كاملاً ديكتاتوري بوده،‌ به‌گونه‌اي كه پس از مدتي كه از مرگ وي گذشته‌بود،‌ جن‌ها جرأت نمي‌كردند نزدش بروند و علت ثابت‌ماندنش را در يك جا جوياشوند. تا اينكه موريانه چوبدستي حضرت را مي‌خورد و جسد بي‌جانش بر زمين مي‌افتد. آنگاه جن‌ها متوجه مرگ او ‌شده و از ادامة كارهاي سخت و طاقت‌فرسا رهامي‌شوند.
3.       جن‌ها مانند انسان‌ها از غيب آگاهي ندارند.

د ـ گفت(به حضرت سليمان) ديوي(عفريتي) از جن من آن(تخت بلقيس ملكة سبأ) را براي تو مي‌آورم، پيش از آنكه از جاي خود برخيزي؛ و من بر اين كار توانا و امينم. گفت آنكه نزدش بود دانشي از كتاب (علم كتاب يا دانش آگاهي به رمزورازهاي طبيعت) من آن را پيش از آنكه مژه‌ بر هم بزني برايت مي‌آورم. (نمل: 39 و 40)

عفريت: النّافذ في‌الامر مع دهاء من‌الانس و الجن و الشياطين ـ المنجد(كسي كه با هوش خويش كار را به انجام‌مي‌رساند،‌ از انسان و جن و شيطان‌ها.)

نتيجه‌گيري:

1.       برخي يا نوعي جن‌ها قدرت آن را دارند كه چيز سنگيني را از جايي به فاصلة چند هزار كيلومتر در زماني بسيار كوتاه، ‌مثلاً چند ثانيه به جايي ديگر انتقال دهند. يعني قدرت طي‌الارض و قدرت حمل چيزهاي سنگين را دارند.
2.       خداوند كريم در اين دو آيه هم مي‌خواهد قدرت خارق‌العادة جن‌ها و يا حداقل برخي جن‌ها را به ما نشان ‌دهد و هم اينكه بگويد انساني كه از دانش كتاب(علم اسماء و آگاهي به رموز آفرينش) بهره‌اي داشته باشد،‌ از نظر قدرت و سرعت و ديگر ويژگي‌ها ازجن بالاتر است. در اين مقام معناي علم آدم‌الاسماء كلهادر مقايسه با جن وملائكه روشن‌تر مي‌شود. زيرا از آنجا كه فرشتگان از جمله ابليس جني بهره‌اي از روح الهينداشتند،‌ نتوانستند حامل اسماءبشوند،‌ ولي آدم عليه‌السلام به واسطة داشتن روح الهي از آزمايش با سربلندي به درامد؛ و فرشتگان تأييد و نيز اعتراف كردند كه:‌ لاعلم لنا الا ما علمتنا(بقره: 30‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تا33)   

هـ ـ و پيروي‌كردند آنچه را كه مي‌خوانند شياطين بر ملك سليمان، و سليمان كافر نشد ولي شياطين كافر شدند. مي‌آموختند به مردم جادو را و آنچه فرستاده‌شده‌بود بر دو فرشتة هاروت و ماروت در بابلو نمي‌آموختند آن دو كسي را مگر اينكه مي‌گفتند جز اين نيست كه ما آزموني (براي شما) هستيم، زنهار كافر مشو. پس (شيطان‌ها) فرامي‌گرفتند از آن دو آنچه را كه به‌وسيلة آن جدايي مي‌افكندند ميان مرد و زنش، و زيان نمي‌رسيد به كسي از آن، جز به اذن خدا و ياد مي‌گرفتند آنچه را كه زيان مي‌رساند به آنها و سودي نمي‌رساندشان.(بقره: 102)

نتيجه‌گيري:
1.       دو فرشته به نام‌هاي هاروت و ماروت(نام‌ها استعاري است و شايد تنها قرآني باشد و در تاريخ و باستان‌شناسي نام‌هاي ديگري داشته‌باشند) كه به بابل وارد شده‌بودند،‌ به اذن الهي و به منظور آزمودن مردم و با هشدار به آنان كه آگاهانه بهره‌برداري‌كنيد و موجب كفران شما واقع‌نشود،‌ روشهايي را براي كاربري در زندگي به مردم مي‌آموختند.
2.       جن‌هاي بدكار اين آموخته‌ها را با توانايي‌هايي كه داشتند، در راه‌هاي انحرافي به ‌كارمي‌بردند و موجب جدايي ميان مرد و زنش مي‌شدند. در برخي موارد‌ خداوند اين زيان‌رساني را مجاز‌ مي‌شمرد.
3.       در مقاطعي از تاريخ، بين زمين و آسمان به جز ارسال رسل و انبياء، به اذن الهي ارتباط‌هايي مستقيم نيز وجود داشته و زميني‌ها زير آموزش مستقيم فرستادگان فرازميني واقع مي‌شده‌اند. اين ارتباط‌ها موجب شده است پژوهشگراني همچون اريك فون دنيكنبا استناد به آثار باقي مانده، بگويند كه در تاريخ كهن زمينيان، همواره چنين ارتباط‌هايي آن هم از سوي ديگرسياره‌ها با زمين وجودداشته‌است. شايد هم درست گفته كه ارزش آن را داشته تا خداوند از آنها در كتابش قرآن كريم يادكند. نمونه‌اي از سخنان وي در كتاب الهه‌هاي گذشتگاندر شرح تصوير شمارة‌ 15:

وقتي كه موجود بالدار نياز به اسم پيدامي‌كند،‌ باستان‌شناسان(وقرآن نيز ـ نگارنده) خيلي راحت او را  فرشته مي‌نامند. اين يكي نيز مانند بقيه همنوعانش، تكة جواهري به مچ دارد كه خيلي شبيه به ساعت است. به راحتي مي‌توان كلكسيوني از ساعت‌هاي فرشتگان آشوري جمع‌كرد.(آشور و بابلكه قرآن از آن يادكرده، در تاريخ كهن همواره قرين يكديگرند ـ نگارنده) تمام كتاب را مي‌توان به‌راحتي با تصاوير خدايان پرنده، آتش نفس كه به زمين آمده و زنان را آبستن مي‌نمودند، اشباع‌كرد.(به تعبير و ادب قرآن كريم: بين مرد و زنش جدايي مي‌افكندند. شايد به‌‌دليل آبستني جدايي افكنده‌مي‌شده ـ نگارنده) به خاطر همين است كه افسانه‌هاي خدايي(جني ـ نگارنده) به‌سرعت در نقاشي‌ها و كنده‌كاري‌ها نمايان‌شده‌اند. هيچ انتهايي براي تصاوير موجودات بالدار و وسائل عجيب در دستشان، نيست. عكسهايي از سيستم‌هاي ناشناختة خورشيدي و سياره‌هايشان بر روي مهرهاي استوانه‌اي شكل سومري‌ها و بابليان به‌چشم مي‌خورد.

وـ و گرد آورده ‌شد براي سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان. پس آنان براي تدبير امور سپاه به‌كارگرفته‌مي‌شدند.( نمل: 17)

نتيجه‌گيري:
1.       در مقاطعي از تاريخ به گونه‌اي استثنائي جن‌ها با انسان‌ها همكاري داشته‌اند.
2.       جن‌ها غير از بيگاري و امور ساختماني، جزء سپاهيان حضرت سليمان و در ركاب او مي‌جنگيدند.

3 ـ كثرت‌گرايي جن‌ها و روابط با انسان‌ها
و روزي كه(خداوند) همگي آنها را گردآورد،(گويد) اي جماعت جن!‌ به‌درستي كه فراواني گزيديد از انس. و گفت دوستان آنان از انسان‌ها، پروردگارا بعضي از ما از برخي ديگر بهره‌مند شدند و مهلتي را كه به ما داده‌بودي به‌سرامد. (خداوند)گفت دوزخ جايگاه شماست و هميشه در آن خواهيد بود؛ مگر آنكه را كه خدا بخواهد. همانا پروردگارت بسيارحكمت‌دان و بسيارداناست. و اينچنين ما برخي از ستمگران را با برخي ديگر دوستي مي‌دهيم به‌سبب آنچه كه به‌دست‌مي‌آوردند.(انعام:‌ 128، 129)

نتيجه‌گيري:
1.       جماعت جن ازجماعت انس در روز جزا بيشتر است. علت اين موضوع يكي پيش بودن آفرينش جن نسبت به انسان است كه چندين هزار سال را شامل مي‌شود؛ و ديگر علاقة جن‌ها به توالد و تناسل است. يافته‌هاي باستان‌شناسان نيز اين دو عامل را(بدون توجه به جني بودن‌) مورد تأييد قرارمي‌دهد.
2.       جن‌ها و انسان‌ها با يكديگر دوستي و ارتباط برقرارمي‌كرده‌اند؛ اين ارتباط‌ها در مقطع يا مقطع‌هايي از تاريخ و با مجوز الهي صورت‌گرفته و سپس قطع‌شده‌است(بلغنا اجلنا الذي اجّلت لنا). هرگونه همکاری که در ایحاد تمدن مصر باستان و اهرام سه گانه و یا آثاری که از تمدن سومریان برجای مانده میتواند جزء این گونه ارتباطها به شمار آید و نباید ذهن خود را معطوف به روابط میان افرادی از دو گروه کنیم.
3.       قرآن كريم در بيان نقل حوادث انساني اين جهان،‌ سه روش را مد نظردارد:
ـ حوادثي كه زمان آن گذشته‌است،‌ مانند قصه‌هايي كه بيان مي‌كند.
ـ حوادثي كه مربوط به طبيعت كلي اشياء است كه همواره اتفاق افتاده و مي‌افتد.
ـ حوادثي كه پس از نزول قرآن تا روز قيامت ممكن است اتفاق‌بيفتد.

منظور از اين دسته‌بندي، تشريح نوع سوم است. چنين به‌ نظرمي‌رسد كه روش قرآن كريم بر اين است كه حوادثي را كه در آينده ممكن‌ است اتفاق بيفتد،‌ با به‌ميان‌كشيدن روز قيامت بيان دارد،‌ كه آن حوادث تا آن زمان اتفاق افتاده و سپري‌گشته‌است.(مانند مشاجرة‌ انسان‌ها با جن‌ها و هريك از اين دو نوع با همنوع خود در دوزخ، موضوع آيات 38و39 سورة اعراف كه پس از اين خواهدآ‌مد.)

          اگر اين نظر درست باشد، خداوند كريم در اين آيات خواسته‌است به ما تفهيم كند كه در آينده،‌ به اذن الهي(اجلت لنا) انسان‌ها و جن‌ها متقابلاً از يكديگر بهره‌مند خواهندشد و در اموري با يكديگر همكاري خواهندكرد. جملة پاياني آيه، سخن از مجازات جن و انس دارد و نشانگر آن است كه اين ارتباط و دادوستد پايان خوشي نداشته و به كفر و گناه مي‌انجامد.

          از نگاه اين ديدگاه بايد منتظر همكاري متقابل جن و انس در تاريخ آيندة خود باشيم. مساعدتي ناموفق و كفرآميز. البته اگر اين همكاري تاكنون صورت گرفته و تاريخ ما انسان‌ها آن را ثبت نكرده‌‌باشد، امري ديگر است.

4. جن و اعجاز قرآن
بگو(اي پيامبر) همانا اگر انسان‌ها و جن‌ها جمع‌شوند بر اينكه به‌مانند اين قرآن بياورند، به‌مانند آن نخواهند آورد، هرچند كه بعضي از آنها پشتيبان برخي ديگر شوند.(اسراء: 88)
نتيجه‌گيري:
1.       جن‌ها مي‌توانند مانند انسان‌ها كتاب بنويسند.
2.       امكان ارتباط فرهنگي انسان‌ها و جن‌ها وجوددارد.
3.       اگر جن‌ها و انسان‌ها در فراهم‌آوردن كتابي همچون قرآن با يكديگر همكاري‌كنند،‌ نمي‌توانند چنين كاري را به انجام‌رسانند.

5 ـ جن‌پرستي در تاريخ
الف ـ و(كافران) پيوندي ميان او(خدا) و جن‌ها قراردادند. و به‌درستي كه جن‌ها مي‌دانند كه ايشان احضارشدگانند.(صافات: 158)
نتيجه‌گيري:
جن‌ها هيچ‌گونه پيوندي با خداوند ندارند و مانند انسان‌ها مورد ثواب و عقاب خداوند قرارمي‌گيرند. البته خود جن‌ها كه به ماهيت خود واقفند، چنين ادعايي ندارند؛ ولي اگر از طرف انسان‌ها چنين نسبتي به ‌آنان داده‌شود،‌ ممكن‌است اغواشده و رضايت‌دهند.
ب ـ‌ و قراردادند براي خدا شريكاني از جن و آفريدشان و براي او پسران و دختراني تراشيدند،‌ از روي ناداني. منزه و بلندمرتبه است از آنچه كه وصف مي‌كنند.(انعام: 100)


نتيجه‌گيري:
جن‌ها در دوران‌هاي مختلف تاريخي، آنچنان در توانايي و انجام كارهاي شگفت در ميان انسان‌ها شهرت‌يافته‌بودند كه از آنها ياري جسته و آنها را شريكان خداوند قلمدادمي‌كردند.
ج ـ روزي كه گرد‌آوردشان همگي را، سپس گويد به فرشتگان آيا اينان بودند كه شما را مي‌پرستيدند؟ (فرشتگان) گفتند تو منزهي، تو وليّ مايي نه آنان. بلكه جن را مي‌پرستيدند. بيشتر ايشان(انسان‌ها) به آنان(جن‌ها) ايمان‌آورندگانند.(سبأ: 40و41)

نتيجه‌گيري‌
1.       در روز قيامت، هنگامي كه خداوند همگي جن و انس را گردهم‌آورد،‌ و محشر برپاشود،‌ براي اتمام حجت با انسان‌هايي كه به پرستش جن پرداخته‌اند،‌ و نيز با جن‌‌هايي كه به اين پرستش تن درداده‌اند،‌ با پرسش از فرشتگان و شنيدن پاسخ منفي آنان كه ما هرگز اجازة چنين كاري را نمي‌دهيم،‌ بلكه اين جن‌ها بودند كه مورد ستايش واقع‌شده و به اين اشتباه تن‌داده‌اند،‌ ثابت مي‌شود كه هم پرستندگان و هم پرستيده‌شدگان ستمگر، بايد در دوزخ درايند و سزاي كارهاي خويش را ببينند.(همانند شيطان‌پرستان در اروپاي امروز و برخي نقاط دورافتادة ايران)
2.       طبق اين آيه، در روز قيامت تعداد انسان‌هايي كه به جن‌ها ايمان‌آورده و آنها را ستايش كرده‌اند،‌ از تعداد كساني كه ايمان‌شان را حفظ‌كرده‌اند، بيشتر است.(رجوع‌شود به بحث روش قرآن كريم در نقل حوادث در مبحث كثرت‌گرايي جن) و از آنجا كه تعداد انسان‌ها در مقاطع تاريخي گذشته بسيار كمتر از دوران‌هاي متأخر و آينده است،‌ پس اين آيه بيشتر به متأخرين اشاره‌دارد؛ بويژه آنكه مي‌فرمايد: ‹و اكثرهم بهم مؤمنونكه با توجه به بحث مربوط به نقل حوادث، از به‌كاربردن زمان ماضي خودداري‌كرده‌است.
3.       البته شكي نيست كه در تاريخ گذشتة انسان، ايمان به جن وجودداشته،‌ بويژه آنكه منظور نظر تمام كساني كه نامي از خدايان مي‌برند،‌ چنانكه در اسطوره‌هاي يونان و ديگر نوشته‌هاي كهن آمده‌، جن‌ها بوده‌اند كه با كارهاي خارق‌العاده و خصوصاً با قدرت پروازي كه داشتند، نظر برخي انسان‌ها را به توانايي‌هاي فوق‌ انساني خويش جلب‌كرده و ملقب به خدايانشده‌اند؛ از اين ديدگاه يك جامعه‌شناس به واقعيت نزديك‌شده و مي‌گويد: ‹در مذهب قديم يونان ما با خدايان جاوداني و غيرقابل دسترس و همه‌جافراگير روبه‌رو نيستيم،‌ بلكه با خداياني مواجهيم كه تمايزشان با انسان‌ها تنها در برتري فيزيكي و شدت اين توانايي‌هاست›.
چنين به نظر مي‌رسد كه اگر باري ديگر شياطين در صحنة فضا هنرنمايي‌كنند،‌ انسان‌هاي بسياري يافت‌مي‌شوند كه به آنان ايمان‌آورده و بار ديگر قدرت خدايان برسرزبان‌ها افتد.(واكثرهم بهم مؤمنون). با توجه به تأييد قرآن بر فراواني پرستندگان جن،‌ و توانايي آنان بر خروج از جوّ زمين، و احتمال وجود آنان در ديگر سياره‌ها، اين موضوع بعيد به نظر نمي‌رسد.

6 ـ جن در آتش
الف ـ‌ گفت درآييد در امتهايي كه گذشتند پيش از شما از جن و انس در آتش. هرگاه درايد امتي، لعن‌كند ديگري مثل خود را(قرينة خود را از نظر همعصربودن) تا اينكه همگي در آن گردآيند. گويد آخرين‌شان به اولين‌شان، پروردگارا اينان گمراهمان كردند. پس ايشان را عذابي دوچندان در آتش بده. گويد براي هركدام دوچندان است؛ ولي نمي‌دانيد؛ و گويد اولين‌شان به آخرين‌شان شما را برما برتري نبود. پس بچشيد عذاب را بدانچه كه كسب‌كرديد.(اعراف: 38و39)

گمراهان از جن و انس به دوزخ درايند.
ـ در عرض تاريخ: امتهاي جني و انسي هنگامي كه وارد دوزخ مي‌شوند،‌ معاصرين خود از نوع مقابل را لعن مي‌كنند.
ـ در طول تاريخ:‌ هنگامي كه وارد دوزخ شدند،‌ هرنسلي كه از نظر زماني متأخر است،‌ براي نسل پيش از خود آرزوي عذاب بيشتري دارد و او را مسبب تيره‌روزي خود مي‌داند،‌ و نسل پيشين او با دليل اين موضوع را ردمي‌كند.

نتيجه‌گيري:
1.       جن‌ها مانند انسان‌ها مورد عقاب و ثواب واقع‌مي‌شوند و بدكاران در آتش‌ مي‌سوزند؛ پس داراي جسمي مادي و قابل‌سوختنند، هرچند از آتش آفريده‌شده‌اند.
2.       توانايي استدلال دارند، پس ناطق‌اند؛ و انسان تنها موجود ناطق نيست.
3.       داراي اميد و آرزو و حس انتقام‌جويي هستند و از نظر رواني با لعن و نفرين فرافكني مي‌كنند.

ب ـ (در جهنم) و گفتندآنانكه كفرورزيدند، پروردگارا بنمايان به ما آن دو را از جن و انس كه گمراه‌ كردند ما را تا آنان را به زير پاي خويش بگذاريم تا از پست‌ترين‌ها شمرده‌شوند.(فصلت: 29)
علي عليه‌السلام مي‌فرمايد منظور از دو نفر از جن و انس،‌ يكي ابليس اولين كافر و ظالم از جن است و ديگري قابيل اولين كافر و ظالم از انس(به نقل از الميزان)
ـ اين روايت تأييدي است بر اين نظر كه جوامع جني پيش از آفرينش آدم، جوامعي الهي بوده‌اند كه در مبحث شيطان كيستشرح آن گذشت.

ج ـ به درستي. بسياري از جن و انس را براي دوزخ افزون آفريديم(زيرا) دل‌هايي دارند كه با آن درك نمي‌كنند، ديده‌هايي دارند كه با آنها نمي‌بينند، گوش‌هايي دارند كه با آنها نمي‌شنوند. آنان چون چهارپايان‌‌اند بلكه گمراه‌ترند. آنان غافلانند.

د ـ و گفتة من بر آنها به حقيقت پيوست؛ همچنانكه در امت‌هاي پيشين از جن و انس آمده‌بود.(فصلت: 25 و احقاف: 18)

هـ ـ و تمام‌آمد كلمة پروردگارت كه هراينه دوزخ را از همگي جن و انس پرمي‌كنم.(هود: 119)
    ـ ولي گفتة حقي‌ از من است كه هراينه دوزخ را از همگي جن و انس پرمي‌كنم.(سجده: 13) 


فصل پنجم: چكيده گفتار و نتيجه‌گيري

با توجه به مباحث چهار فصل گذشته، اگر ويژگي‌هايي را كه جن را از انسان جدامي‌كند، فهرست‌كنيم، در ديگر موارد، جن با انسان اشتراك داشته و برابر است؛ و هرچه را كه براي انسان تصوركنيم،‌ براي جن نيز مي‌توانيم درنظرآوريم.

ويژگي‌هاي جداكنندة جن از انس
1.       آفرينش جن از آتش است و انسان از خاك
2.       جن بر كارهاي سخت و طاقت‌فرسا تواناتر از انسان است.
3.       سرعت انجام كار جن بيش از انسان است و توانايي طي‌الارض دارد. 
4.       جن همچون انسان چهره و پيكر نيكويي دارد، چنانكه اين آية شريفه به مخاطبان خود(جن و انس) مي‌فرمايد: خداوند كسي است كه قرارداد براي شما زمين را قرار و آرامشي و آسمان را سازماني و سيماداد شما را پس نيكوگردانيد سيماي شما را(صوّركم فاحسن صوركم ـ احسنبه معني نيكوترين نيست كه در برخي ترجمه‌ها آمده‌است، بلكه از باب احسان است.) و روزي داد شما را از پاكيزه‌ها. اوست خداوندي كه پروردگار شماست. پس بزرگوار آمد خداوندي كه پروردگار جهانياناست.(فتبارك‌ الله ربّ‌ العالمين ـ غافر:64) ولي قرآن كريم ديدگاه خاصي نيز نسبت به آفرينش انسان دارد آنجا كه مي‌فرمايد:
لقد خلقنا‌الانسان من سلاله من طينفتبارك الله احسن‌الخالقين(مؤمنون: 12 تا 14)

نتيجه‌گيري: 
 خداوند آنجا كه خطابش خاص انسان نيست، از انساننامي نمي‌برد و كلماتي عام و كلي را به‌كارمي‌برد و در پايان مي‌فرمايد: ‹فتبارك‌الله‌ ربّ‌العالمينولي هنگامي كه از انسان يادمي‌كند،‌ واژة انسانرا به‌كارمي‌برد و سپس مراحل آفرينش انسان را يك به يك بيان مي‌دارد و در پايان مي‌فرمايد: پس بزرگوار آمد خداوندي كه بهترين آفرينندهاست. و با نوع صفاتي كه براي خود در پايان آيه‌ها مي‌آورد،‌ نوع آفرينش‌هاي خويش را كه همگاني يا ويژه اند، نيز مشخص مي‌سازد. و با به‌كاربردن اين شيوه و با ايجاز تمام، به ما مي‌فهماند كه بهترين آفريده، انسان است.

جن توانايي پرواز داشته و همزمان با بعثت رسول اكرم و نزول قرآن اين توانايي از او سلب‌شده؛ ولي انسان هيچگاه چنين تواني نداشته و اگر در افسانه‌ها انسان قدرت پرواز يافته، يا نمودار آرمان‌ها و آرزوهاي انسان‌ها در آن مقاطع تاريخي است، و يا پرواز جن‌ها در آن افسانه‌ها منعكس‌شده، و يا مربوط به دورة حضرت سليمان(ع) است.
1.       جن روح الهيندارد و در نتيجه تعليم اسماءنشده، و به همين سبب انبياء از ميان جن برانگيخته‌نشده‌اند؛ بلكه تنها داراي رسولاني از نوع خود بوده‌اند؛ و انبياء الهي از ميان انسان‌ها، براي هر دو نوع برانگيخته‌شده‌اند.
روح الهي، علم اسماء، و علم كتاب كه انسان‌هاي مختلف درجة پاييني از آنها را ممكن است داشته‌باشند، در انسان كامل چنان نمودي دارد كه موجب مي‌گردد از انسان موجودي بالاتر از فرشتگان شكل‌گيرد و در صحنة ماسوي‌اللههنرنمايي‌كند؛ تاآنجاكه شخصيتي همچون پيامبر اكرم(ص) يك‌شبه ره چندين‌ ميليون‌ساله نور را طي‌مي‌كند و به مرحلة قاب قوسين او ادنيكه هيچ موجودي بدانجا نرسيده، مي‌‌رسد؛ و به فيض اعلينائل‌ميگردد.
1.       جن چندين هزارسال پيش از انسان آفريده‌شده و بدين لحاظ بايد از نظر مادّي يعني تكنيك و فن و آثار تمدني، همواره بر انسان پيشي داشته‌باشد. اما از ديدگاه معنوي يعني ايمان او آگاهي نداريم. در نتيجه ممكن است پابه‌پاي دانش و تكنولوژي، در حيطة ايمان و نظام‌ اجتماعي و رعايت حقوق يكديگر نيز پيشرفت‌كرده‌ و جوامعي سالم را تشكيل‌داده‌باشند.
از گفتار ابليس در گفت‌وگو با خداوند در آيه‌هاي مختلف و نيز از كلام حضرت يعقوب به فرزندش(يوسف: 5) برمي‌آيد كه انسان‌ها علاوه بر نفس خود و شياطين كه با جن‌ها اشتراك دارند،(بحث شياطين كيستند؟)، از شر ابليس نيز در امان نيستند. بدين ترتيب مي‌توان نتيجه‌گرفت كه جامعه‌هاي جني از نوع انسي آن بهتر باشند. بويژه آنكه خداوند مي‌فرمايد: لقد خلقنا‌الانسان في احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين(تين: 4و5) يعني همان‌گونه كه انسان بهترين‌گونه آفريده‌شده‌است، درصورتي‌كه از اصل خويش بازماند، پست‌ترين پست‌ها خواهدبود.
اين بود سيماي فراگيري از جن كه قرآن كريم در آيه‌هاي پراكنده براي ما ترسيم‌كرده‌است.

اولین نگارش: پنجم اردیبهشت 1372
دومين نگارش: ارديبهشت 1383
بازنگری و ویرایش: اردیبهشت 1393
 احمد شماع‌زاده